کافکا به سوی ادبیات اقلیت
Kafka: Toward a Minor Literature
ژیل دلوز
ژیل دلوز 18 ژانویه 1925 در پاریس متولد شد.
دلوز تحصیلات اولیه را در دوران جنگ جهانی اول و اشغال فرانسه به دست نازیها گذراند. برادر بزرگترش در همین دوران به خاطر مشارکت در نهضت مقاومت دستگیر شد و حین انتقال به اردوگاه کار اجباری درگذشت.
دلوز در 1944 به دانشگاه سوربن رفت. استادانش در آنجا از متخصصان برجستۀ فلسفۀ تاریخ بودند؛ از جمله ژرژ کانگییم، ژان ایپولیت، فردیناند آلکیه. او در این دوران آثار نویسندگان غیرآکادمیکی مانند سارتر را نیز دنبال میکرد. دلوز از 1948 تا 1957 در دبیرستانهای مختلفی تدریس کرد تا اینکه جایی در دانشگاه پاریس یافت. او در 1953 اولین رسالهاش را نوشت که دربارۀ دیوید هیوم بود. از 1960 تا 1964، شغلی در مرکز پژوهشهای علمی فرانسه به دست آورد. در این دوران با میشل فوکو آشنا و دوست شد و کتاب نیچه و فلسفه را نوشت. از 1964 تا 1969 استاد دانشگاه لیون بود. پس از آن، در 1969، به دانشگاه پاریس8 (وینسن سن-دنی) رفت و تا بازنشستگیاش در 1987 همان جا به تدریس مشغول بود.
دلوز در 4 نوامبر 1995 به علت بیماری مزمنش خود را از پنجره پرت کرد و خودش را کشت.
فلیکس گتاری
فلیکس گتاری در سال 1930 در پاریس به دنیا آمد.
گتاری در دو حوزه فعال بود: رواندرمانی رادیکال و سیاستورزی مارکسیستی، اگرچه بعد از اعتصابهای ماه مه ۱۹۶۸ در پاریس، از حزب کمونیست فرانسه سرخورده شد. او در اوایل دهه 1950 زیر نظر ژاک لاکان آموزش دید و از ۱۹۵۳ تا پایان عمر در درمانگاه روانپزشکی بورد روانکاوی میکرد. گتاری از ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۹ به همراه لاکان روانکاوی میکرد. گتاری شخصاً مقالاتی منتشر کرده و دو کتاب در زمینۀ نظریۀ روانکاوی نوشته است. علاوه بر همکاری با دلوز، با دیگر اندیشمندان و روانکاوهای مارکسیست نیز همکاری کرده است.
گتاری در 29 اوت 1992 بر اثر سکته قلبی درگذشت.
حسین نمکین
حسین نمکین، مترجم و محقق حوزه فلسفه است. او در مؤسسات پژوهشی خصوصی چون مؤسسه «پرسش» کارگاهها و سمینارهایی تخصصی درباره فلسفههای جدید برگزار میکند. از جمله کتابهای منتشر شدهی وی میتوان به کتاب «کافکا: بهسوی ادبیات اقلیت» از ژیل دلوز و فلیکس گتاری، «هومی بابا، مکان فرهنگ؛ گزیده مقالات» و مجموعه داستان کوتاه «مراسم میل به دیگری» اشاره کرد.
| شاید کسی کافکایِ این کتاب را بجا نیاورد. گفتنِ اینکه چیزی به نامِ «دانشِ شادِ کافکا» وجود دارد، چیزِ عجیبی است. کافکای این کتاب، خرخاکیِ قهرمانی است که کاری جز نقبزدن در بلوکهای عرصهی نمادین ندارد: میلــبهــزندگی تحرکی افقی در عضلات است که درست مثلِ آب راهِ خود را در دلِ سنگ باز خواهد کرد. عنصر مایع، سمبلِ آزادی است. بهترین پیشزمینه برای خواندنِ این کتاب، دانستنیهایی دربارهی قناتها و سفرههای آبِ زیرزمینی است: بوطیقای هیدرولوژی.
اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب:
کافکای ما
یادداشتی دربارۀ کتاب «کافکا: به سوی ادبیات اقلیت»
تا به حال به سبک داستاننویسی کافکا توجه کردهاید؟ نه زبان فاخری دارد، نه استعاره و مجازی. نه روایت را میپیچاند، نه چند صفحه وقت میگذارد تا شخصیتپردازی کند، نه تکنیکهای پیشرفتهی داستاننویسی به کار میبرد و نه هیچ چیز دیگری. راحت میآید مینشیند داستانش را میگوید: سرراست، بدون تکنیک، بدون تزيین. حرفش را میزند. جهان شگفتانگیز و تکاندهندهاش را بی هیچ آب و تابی روایت میکند و میرود. انگار که بلد نیست. انگار که خبر ندارد. انگار که نمیداند. مثل کسی که به زبانی غیر از زبان مادریاش حرف میزند اما به این زبان دوم چندان آشنا نیست و طوری حرف میزند که با صرف کمترین لغت و قاعدهی نحوی، منظورش را برساند. از کسی که به زبانی غیر از زبان مادریاش حرف میزند، انتظار استعاره و تمثیل و جملات بلند و پیچیده نداشته باشید. همین که منظورش را برساند کافی است.
کافکا انگار قواعد و تکنیکهای داستاننویسی را در حد یک زبان دوم و دستوپا شکسته بلد است. تنها تا این حد که منظورش را برساند. او «استاد» نیست. از «ادبیات استادان» فاصله دارد. هنرش از آن دست هنرهایی نیست که «هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند». او نه برای حلقههای سطح بالای استادان مینویسد، نه برای دانشگاهها و نه برای کاربلدها. او برای هیچیک از کسانی که قواعد و قوانین هنر والا و زیبا را وضع میکنند نمینویسد. همانها که اگر هم کمتعداد باشند در اکثریتاند زیرا هم هویت دارند، هم صدا و هم چهره.
کافکا برای محرومان مینویسد: محروم از ادبیات استادان، محروم از آموزش، محروم از دانشگاهها و محافل. محذوفها، درماندهها، فراموششدهها و در یک کلام، برای «مردم». برای همانها که ادبیات و قصه متعلق به آنها بود قبل از این که استادان بیایند و آنرا مال خود کنند. برای همانها که حتی اگر تعدادشان بیشتر هم باشد باز هم در اقلیتاند چرا که نه هویت دارند، نه صدا و نه چهره.
کافکا: به سوی ادبیات اقلیت کتابی است که به شما یاد میدهد «ادبیات اقلیت» هیچ ارتباطی به نوشتن به زبان یک قوم دیگر ندارد. ادبیات اقلیت، ادبیات ترکی و کردی و بلوچی نیست، نوشتن برای مردمی است که در اقلیتاند و همواره در اقلیت بودهاند چرا که هیچگاه «حاکم» نبودهاند. ادبیات اقلیت، نوشتن برای «بیچهره»شدن است، برای بیهویتشدن، برای فراتر رفتن از خودمان و آنچه ما را در این زندگی نکبت نگه داشته است. پیام این کتاب یک چیز است: نترسید! استادان را فراموش کنید و ادبیات خودتان را بسازید...
منبع: نوشتۀ شیرین مجد، منتشر شده در کتابخانۀ بابل