تا بهار صبر کن باندینی
اسوو باندینی تک و تنها رنج میکشید _ آن هم نه با بدنی پردرد: بدتر از آن، با روحی پردرد. کجای دنیا میشد دردی بزرگتر از درد روح پیدا کرد؟
تا بهار صبر کن، باندینی نخستین عنوان از چهارگانهی درخشان جان فانته با ترجمهی محمدرضا شکاری، داستان فقر، خیانت و هویت ایتالیایی-آمریکایی است؛ داستانِ رویارویی پسرکی نوجوان با دشواریها و حقایقی که به او تحمیل میشود؛ و داستان امید به روزهای بهتر. آنچه جان فانته در این چهارگانهی داستانی قدرتمند و غنایی خلق کرده، دربارهی سالهای پرآشوب نوجوانی است. این رمان از روزگار زمستانی و سرد خانوادهای میگوید که در میانهی رکود اقتصادی بزرگ آمریکا در دههی سی میلادی، و از پس روابط عاشقانهی شکستخورده، هنوز نیمنگاهی امیدوارانه به آینده دارد.
دربارهی نویسندهی تا بهار صبر کن، باندینی
جان فانته سال 1909 در دنور به دنیا آمد و در جوانی به لسآنجلس مهاجرت کرد. از سال 1930 نوشتن را آغاز کرد و چند داستانش در مجلههای ادبی منتشر شد. مدتی هم در هالیوود فیلمنامه نوشت، از جمله برای فیلم سرشار زندگی که که اقتباسی بود از رمان خودش. به او «جواهر گمشدهی ادبیات آمریکا» لقب دادهاند و بوکوفسکی دربارهی او گفته: «فانته خدای من بود». در سال 1987، پس از مرگش، از سوی انجمن ادبی پن جایزهی یک عمر فعالیت ادبی دریافت کرد.