دست آخر
Endgame
ساموئل بکت
| ساموئل بارکلی بکت در ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ در دوبلین متولد شد. خانوادۀ بکت پروتستان بودند. پدرش ویلیام، مادرش ماریا و برادرش فرانک نام داشتند. دورۀ ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و به دلیل علاقهاش به زبان فرانسه، در رشتۀ ادبیات و زبان فرانسه ادامه تحصیل داد و در سال ۱۹۲۷ با درجه کارشناسی فارغالتحصیل شد. در سال ۱۹۲۸ به پاریس رفت و دو سال در اکول نرمال سوپریور به تدریس مشغول شد. در همان زمان بود که با جیمز جویس آشنایی و رفاقت پیدا کرد. این آشنایی در شکلگیری استعداد او تأثیر چشمگیری داشت و به او کمکهای زیادی کرد. او در سال ۱۹۶۹ به دلیل «نوشتههایش - در قالب رمان و نمایش- که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را میجوید» جایزۀ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ درگذشت و در گورستان مونپارناس پاریس دفن شد.
علیاکبر علیزاد
علی اکبر علیزاد متولد 1352است. او عضو هیئت علمی دانشکدهی سینما و تئاتر است. از جملهی کتابهای تألیفی و ترجمه شدهی او به فارسی میتوان به «در انتظار گودو، ساموئل بکت»، «یادداشت هایی در باب سینماتوگرافی، روبر برسون»، «رویکردهایی به نظریهی اجرا»، «راهنمای عملی نمایشنامهنویسی»، «اولئانا» و «سوء قصدهایی به زندگی آن زن» اشاره کرد. همچنین او ترجمهی مشترک با منصور براهیمی کتاب «کارگردانی نمایشنامه، فرانسیس هاج» را داشته است. علیزاد سردبیری مجموعه نمایشنامههای بیدگل و مجموعهی تئاتر، نظریه و اجرا در انتشارات بیدگل را عهدهدار است. همچنین مقالات تالیفی و ترجمه از جمله درآمدی به نمایشنامهشناسی و منطق تفنن، روزنامه شرق، فروردین 85 .یادداشت هایی در باب باغ آلبالو، دیوید ممت، کتاب از منظر درام نویس. به کوشش رضا سرور، 1386؛ آرتو و همزادش، کتاب ماه هنر را داشته است. علیزاد در زمینهی تئاتر فعالیتهایی در گروه تئاتر آیین، گروه لو داشته است. کارگردانی نمایش در انتظار گودو، بکت، 1383، تالار مولوی، نگارش نمایشنامه شهرهای نامرئی، اجراشده در تئاتر شهر. 1384 ،کارگردانیِ نمایش اولئانا، دیوید ممت، تئاتر شهر، 1385 از جملهی دیگر فعالیتهای تئاتری اوست.
| دست آخر، آنطور که مشهور است در مورد آخر جهان است، اما همۀ نمایشنامهها بکت نوعی دست آخر محسوب میشوند. آنها بهطور مشخص در مورد زوال، پوسیدگی و اضمحلال هستند و نیز در باب فاجعه. در کار بکت فاجعه نه تنها قابلنقل به صورت مستقیم نیست، بلکه اساسا پایان نمییابد، همیشه بیخگوش ماست. فاجعه مدام اشکال جدیدی به خود میگیرد؛ از احتمال جنگهای ویرانگر، تا شکنجه و ظلم حکومتهای خودکامه، و فجایع زیستمحیطی، که نمود بارز همۀ آنها را میتوان در دست آخر دید.