بررسی و مقایسهی شخصیتپردازی قهرمان در "دکستر" و "تو"
در ابتدا باید به این نکته اشاره کنیم که این دو رمان، ژانرهای متفاوتی در سبکهای روایی و اهداف اصلی دارند و شخصیتپردازی قهرمان آنها با اهداف مختلفی شکل گرفتهاست. "دکستر" در ژانر جنایی/تریلر روانشناختی قرار دارد و "تو" و ادامهی آن "اجساد پنهان" یک تریلر روانشناختی عاشقانه است. با در نظر گرفتن این تفاوت، به شیوهی شخصیتپردازی دکستر مورگان و جو گلدبرگ، نگاهی میاندازیم.
بهترین کتابهای ترسناک نیز در طراحی و آفرینش شخصیتهای داستانی خود، از برخی از این ویژگیها بهره بردهاند.
صدای روایت و دیدگاه
دکستر (دکستر تاریک رؤیا اثر جف لیندزی): دکستر مورگان از طریق روایت اول شخص که از همان ابتدا وی را فردی سرد، خودآگاه و بیاحساس معرفی میکند، معرفی میشود. مونوگ درونی دکستر گاهی به فلسفه وگاهی به طنز سیاه میزند. دکستر بهصراحت به عدم همدلی و توانایی خود در کشتن بدون پشیمانی اذعان میکند که او را از ضدقهرمانهای سنتی متمایز میکند. «مسافر تاریکی» نامی است که او به نیروی قاتل درونیش دادهاست و به عنوان شخصیتی جدا از شخصیت او ترسیم شدهاست. این دوگانگی به بخش کلیدی شخصیتپردازی او تبدیل میشود، جایی که نقاب زندگی روزمرهی او با تمایلات خشونتآمیزش در تضاد است.
جو گلدبرگ ("تو" اثر کرولاین کپنس): روش معرفی جو هم راوی اول شخص است و مونولوگ درونی وی سرشار از وسواس و تقریبا عاشقانه است. برخلاف دکستر، جو معتقد است که اعمالش (حتی قتل) ناشی از عشق و مراقبت است. جو با بیانی جذاب، فصیح و قانعکننده، خواننده را در تشخیص درستی اعمالی که آشکارا نادرستند، دچار تردید میکند.
انگیزه و توجیه خشونت
دکستر: خشونت دکستر ناشی از نیاز او به ارضای "مسافر تاریکی" است، یک انگیزه روانشناختی که نمیتواند آن را کنترل کند. با این حال، دکستر این میل را از طریق پایبندی به یک کد اخلاقی که توسط پدرخواندهاش، هری، به او آموخته شده، هدایت میکند. براساس این کد، او فقط اجازه دارد قاتلان دیگر را بکشد. خودآگاهی دکستر درباره جامعهستیزیاش و اعتقاد به این کد، یک تنش منحصربهفرد بین اعمال او و حس عدالت درونیاش ایجاد میکند. در "دکستر"، قربانیان دکستر بهگونهای تصویر میشوند که سزاوار مرگ هستند و به این ترتیب، خواننده علیرغم ذات هیولایی دکستر از وی حمایت میکند.
جو: خشونت جو بیشتر شخصی و احساسی است. او برای حذف موانع بر سر راه ایدهآلهای عاشقانهاش دست به کشتار میزند.جو خود را قربانی شرایط میداند. کسانی که او میکشد (چه رقبا، چه عاشقان سابق و چه کسانی که تهدیدی برای وسواس او هستند) در مسیر رابطهی «کامل» او قرار دارند. کمبود خودآگاهی او، توجیهاتش را ناراحتکننده میسازد، زیرا او عمیقا باور داردکه اعمالش به نفع رابطهاش است، حتی زمانی که آشکارا خیالی و توهمآمیز هستند.
همدلی و قابلیت درک
دکستر: به سختی میتوان با قهرمان خلق شده توسط لیندزی، به لحاظ احساسی همدلی کرد، اما حمایت اخلاقی از او، به دلیل کشتن قاتلان، بسیار آسان است. احساسات انسانی دکستر همراه با نوعی طنز سیاه و طعنه است و آنچه بر لایهی کمدی تاریک اضافه میکند، شگفتزدگی او در مقابل رفتارهای معمولی انسانها است.
خواننده با صداقت دکستر و پابندیاش به کد اخلاقی همدلی میکند. او تظاهر نمیکند که فرد خوبی است، فقط سعی دارد در دنیایی که برای تمایلات خشونتآمیز او جایی نیست، عملکرد داشته باشد.
جو: در مقابل، جو بهگونهای طراحی شده که هم قابل درک و هم ترسناک باشد. در مقابل، جو بهگونهای طراحی شده که هم قابل درک و هم ترسناک باشد. جذابیت او و تأملاتش درباره جامعه مدرن- به ویژه تأثیر شبکههای اجتماعی و تکنولوژی- خواننده را جذب میکند. در ابتدا، جو بهعنوان فردی رمانتیک به نظر میرسد که تشنهی ارتباط و صمیمیت است، و این باعث میشود خوانندگان با سرخوردگیها و آرزوهای اولیهی او همذاتپنداری کنند. با این حال، این همذاتپنداری به تدریج از بین میرود، زیرا عمق وسواس و خشونت او آشکار میشود. کپنس با دقت جو را به عنوان مردی «عادی» میسازد که عشقش به وسواس مرگبار تبدیل میشود و همین باعث میشود او نسبت به دکستر، بیشتر یک شخصیت ترسناک روانشناختی باشد.
پیچیدگی روانشناختی
دکستر: دکستر درک خوبی از جامعهستیزی خود و نحوهی مدیریت آن دارد. «مسافر تاریکی» بین دو خود دکستر- قاتل و نقاب فرد عادی- یک جدایی نمادین ایجاد میکند. مبارزهی او بر سر اخلاق نیست، بلکه برای حفظ زندگیی است که در آن با دقت تلاش میکند هیولای درونش را کنترل کند. پیچیدگی شخصیت دکستر در خودآگاهی او و پایبندی حسابشدهاش به کد اخلاقی است، حتی باوجود اینکه میداند بهسختی میتوان با او همدلی کرد.
جو: پیچیدگی شخصیتی جو از کمبود آگاهی او ناشی میشود. او خود را شرور نمیبیند. از نظر جو، او یک قربانی عشق است که برای حفاظت از رابطهی عاشقانهاش مجبور به انجام اقدامات وحشتناکی است. شخصیت خلق شده توسط کپنس، در طول رمان، ناپایداری روانی بیشتری از خود نشان میدهد و لایههای بیشتری از وسواس و توهم او برملا میشود. ناتوانی او در تشخیص سمی بودن خود، جو را به راوی غیرقابل اعتماد تبدیل میکند و باعث ایجاد تنش بین ادراک و واقعیتی که خواننده میبیند میشود.
کدام شخصیت بهتر طراحی شدهاست؟
پاسخ به این سؤال بستگی به این دارد که خواننده چه چیزی را بیشتر در شخصیت ارزشگذاری میکند. شخصیتپردازی جف لیندسی از دکستر دقیقتر و ساختارمندتر است. دکستر کاملاً از ذات تاریک خود آگاه است و نویسنده از لحن بالینی و طنز سیاه برای به تصویر کشیدن او استفاده میکند. پیچیدگی دکستر در توانایی او برای وجود داشتن بین دو جهان، نهفته است- زندگی عادی بیرونی و تاریکی درونی-. او قاتلی کنترلشده و حسابشده است و همین انضباط باعث میشود شخصیت او جذاب باشد، اما تا حدی با گذشت زمان ثابت و تغییرناپذیر به نظر میرسد.
از سوی دیگر، جو نوشته کارولین کپنس پویاتر است. فروپاشی روانی و ماهیت وسواسگونهی او اجازه میدهد که شخصیت او منحنی تکاملی غیرقابل پیشبینی و خطرناک داشتهباشد. کپنس، جو را با نوعی احساسات خام مینویسد که او را همزمان هم قابل درک و هم ترسناک میکند. کمبود خودآگاهی جو، در کنار جذابیت و فصاحت، او را به شخصیتی عمیقاً ناراحتکننده تبدیل میکند.
اگر کیفیت شخصیتپردازی را بر اساس عمق روانشناختی و توانایی برای برانگیختن احساسات متناقض در خواننده ارزیابی کنیم، شخصیتپردازی کارولین کپنس از جو گلدبرگ در "تو" ممکن است جذابتر باشد.
در حالی که دکستر شخصیتی منحصربهفرد با صدای روایی متمایز است، خودآگاهی و کد اخلاقی سختگیرانهاش، عمق احساسی و تحول او بهعنوان یک شخصیت را محدود میکند. اما شخصیت جو که احساسیتر و ناپایدارتر است، به مرور زمان لایهلایه و ترسناکتر میشود.
برای خرید و مطالعهی این کتابها و دیگر کتابهای داستان جهان، به سایت زیمون مراجعه نمایید.