آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
پاریس
امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
9128
شابک:
9789648175875
نویسنده:
انتشارات:
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1396
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
122
شماره چاپ:
2
طول:
21
عرض:
14.8
وزن:
146 گرم
ارسال فوری
مخصوص شهر تهران
قیمت محصول:
1,000,000 ریال
افزودن به سبد خرید
درباره پاریس :
درباره کتاب:
رمان پاریس اولین اثر داستانی سعید نوری و اولین رمان از سری جدید ادبیات داستانی انتشارات روزبهان، روایت دغدغه ها و اندیشه های زنی ایرانی است که بیست سال است در پاریس است و با مسائل گوناگون خود، از قبیل جایگاهش در خانواده و نیز جایگاه شغلی اش درگیرودار است.این رمان به زودی منتشر می شود. قسمتی از رمان پاریس با نوازش نور مایل تابیده از پنجرة اتاقم که پردة توری سرخ پوشیده، بیدار شده ام اما او کنارم نیست. جای خالی اش روی ملحفة سرخ تختم چروک انداخته، بالش لب شکلِ سرخی که هر شب زیر سر می گذارد، دهن کجی می کند. بر آرنج دست راست لمیده، بعد از مالش چشمان و خمیازه ای بی صدا، پتو را از روی خودم کنار می زنم. اوّلین بار است که پیش از من از رختخواب بیرون رفته. به حساب شنیده هایم از کودکی اش که هر صبح، در تاریکی زمستان، برای پدر و مادرش نان تازه می خریده، خیال می کنم شاید برای آماده کردن صبحانه، کاری که هر صبح تعطیل انجام می دهد، از خانه بیرون رفته و تا چند دقیقة دیگر، چابک، از در وارد خواهدشد. پنجره را باز می کنم. عطر هوای خنکی، پرده را به صورتم می ساید تا بوی هوای مانده و سنگین اتاق را در خود حل کند. دستمال کاغذی های مچاله را از کف اتاق برمی دارم و به سمت سطل آشغال آشپزخانه می روم. به عادت هر صبح، تلوخوران دستم را در قسمت هایی از دیوارهای دو طرف راهرو می گذارم که در تماس با قاب عکس های روی دیوار قرار نگیرد. یک بار با افتادن یکی از آن ها هراسان از جا پرید که خرده شیشه ها پای من را نبُرند. چون همیشه چندجفت از کفش هایش دم در چیده شده اند نمی توانم مطمئن باشم که بیرون رفته باشد. صدایش می زنم. جوابی نیست. هنوز گیج خوابم. بعد از دیدزدن کاناپة سالن، پا در حمام می گذارم. احساس سنگینی می کنم. سردی فلز، کف پایم را سوزن می زند. بعد از دو روز تعطیلی و خواب صبح تا دیروقت، دشوار می توان از رختخواب جدا شد. لعنت به این سرگیجه! همیشه یکشنبه ها، سر شب دو قرص سردرد دولیپران می خورم که هم زود به خواب بروم و هم فردا را سبک تر از خواب جدا شوم. تماشای تلویزیون و بیرون رفتن هم تعطیل می شود. حداکثر، ماسک مرطوب کنندة ضدچروک می گذارم تا عضلات صورتم رفع خستگی کنند. گاهی بر اثر خستگی زیاد، عضلات ساق پای چپم گرفتگی پیدا می کند. آغاز هفته با کسالت، تمام هفته را خراب می کند. قرص شل کنندة عضلات هم تمام بدن را لَخت می کند. در عبور از کنار اتاق خواب، تختم با انگشت اشاره، مرا به سمت خود می برد. زیر دوش اوّل حرارت آب را در قسمت پایین تنظیم می کنم. با کشیدن اهرم، آب در تلفنی دوش شتک می زند. کتف و سرم را زیر دوش می برم. گرمای آب که به تنم می رسد بیداری را بهتر درک می کنم. دیگر تار نمی بینم. هوشیاری هر لحظه بیشتر می شود.
رمان پاریس اولین اثر داستانی سعید نوری و اولین رمان از سری جدید ادبیات داستانی انتشارات روزبهان، روایت دغدغه ها و اندیشه های زنی ایرانی است که بیست سال است در پاریس است و با مسائل گوناگون خود، از قبیل جایگاهش در خانواده و نیز جایگاه شغلی اش درگیرودار است.این رمان به زودی منتشر می شود. قسمتی از رمان پاریس با نوازش نور مایل تابیده از پنجرة اتاقم که پردة توری سرخ پوشیده، بیدار شده ام اما او کنارم نیست. جای خالی اش روی ملحفة سرخ تختم چروک انداخته، بالش لب شکلِ سرخی که هر شب زیر سر می گذارد، دهن کجی می کند. بر آرنج دست راست لمیده، بعد از مالش چشمان و خمیازه ای بی صدا، پتو را از روی خودم کنار می زنم. اوّلین بار است که پیش از من از رختخواب بیرون رفته. به حساب شنیده هایم از کودکی اش که هر صبح، در تاریکی زمستان، برای پدر و مادرش نان تازه می خریده، خیال می کنم شاید برای آماده کردن صبحانه، کاری که هر صبح تعطیل انجام می دهد، از خانه بیرون رفته و تا چند دقیقة دیگر، چابک، از در وارد خواهدشد. پنجره را باز می کنم. عطر هوای خنکی، پرده را به صورتم می ساید تا بوی هوای مانده و سنگین اتاق را در خود حل کند. دستمال کاغذی های مچاله را از کف اتاق برمی دارم و به سمت سطل آشغال آشپزخانه می روم. به عادت هر صبح، تلوخوران دستم را در قسمت هایی از دیوارهای دو طرف راهرو می گذارم که در تماس با قاب عکس های روی دیوار قرار نگیرد. یک بار با افتادن یکی از آن ها هراسان از جا پرید که خرده شیشه ها پای من را نبُرند. چون همیشه چندجفت از کفش هایش دم در چیده شده اند نمی توانم مطمئن باشم که بیرون رفته باشد. صدایش می زنم. جوابی نیست. هنوز گیج خوابم. بعد از دیدزدن کاناپة سالن، پا در حمام می گذارم. احساس سنگینی می کنم. سردی فلز، کف پایم را سوزن می زند. بعد از دو روز تعطیلی و خواب صبح تا دیروقت، دشوار می توان از رختخواب جدا شد. لعنت به این سرگیجه! همیشه یکشنبه ها، سر شب دو قرص سردرد دولیپران می خورم که هم زود به خواب بروم و هم فردا را سبک تر از خواب جدا شوم. تماشای تلویزیون و بیرون رفتن هم تعطیل می شود. حداکثر، ماسک مرطوب کنندة ضدچروک می گذارم تا عضلات صورتم رفع خستگی کنند. گاهی بر اثر خستگی زیاد، عضلات ساق پای چپم گرفتگی پیدا می کند. آغاز هفته با کسالت، تمام هفته را خراب می کند. قرص شل کنندة عضلات هم تمام بدن را لَخت می کند. در عبور از کنار اتاق خواب، تختم با انگشت اشاره، مرا به سمت خود می برد. زیر دوش اوّل حرارت آب را در قسمت پایین تنظیم می کنم. با کشیدن اهرم، آب در تلفنی دوش شتک می زند. کتف و سرم را زیر دوش می برم. گرمای آب که به تنم می رسد بیداری را بهتر درک می کنم. دیگر تار نمی بینم. هوشیاری هر لحظه بیشتر می شود.
برچسبها: