ایدئولوژی و ساز و برگ های ایدئولوژیک دولت
درباره کتاب:
«آلتوسر» در این کتاب عنوان میکند که سازوکار سرکوبگر دولت با سازوکار ایدئولوژیک دولت یکسان نیستند. سازوکار سرکوبگر دولت واحد و تک است در حالی که سازوکار ایدئولوژیک متکثرند. دستگاه سرکوبگر دولت به عرصهی عمومی متعلق است در حالی که سازوکار ایدئولوژیک با عرصهی خصوصی مرتبط است. پروسهی سرکوبگر دولت با خشونت کار میکند در حالی که سیستم ایدئولوژیک دولت با اندیشه سر و کار دارد. او در این کتاب فکتهایی را از تفکر مارکسیستی نیز مطرح میکند.
دلوز بر این اعتقاد است که گاهى اوقات عملکرد چون بهکار بستن تئورى انگاشته شده است. یعنى گونهاى پیامد و گاهى روندى مخالف این امر، صادق بوده و بهنظر میرسیده که عملکرد الهامبخش تئورى است، که براى آفرینش صورتها و اشکال تئوریک آینده امرى است اجتنابناپذیر. بههر حال، رابطهى این دو براساس روندى کلیتبخش درک میشده است. دلوز برحسب وجه سوم سوژه، مناسبت تئورى و عمل را از چرخهى باطل همسانى و همانندگى بیرون آورده و رابطهى این دو را بر این مبنا صورتبندى میکند که عمل مجموعهاى است از بازگوییهاى مختلف از یک نقطهى تئوریک به نقطهاى دیگر و تئورى بازگویییى است در میان عملهاى مختلف. هیچ تئورییى بدون رو در رو شدن با یک دیوار گسترش نمییابد و تنها از راه عمل است که میتوان از سد این دیوار گذشت. اگر بخواهیم از واژگان آلتوسر کمک بگیریم، رابطهى میان تئورى و عمل برخلاف آنکه علّى – معلولى است براساس محوریت سوژههاى محورزدوده درک میشود. فکر میکنم این قضیه، احتیاج به توضیح بیشترى دارد؛ سوژهى ناب فاعلى) برآمده از میراث تئوریک دکارتى (نظریه و عمل را نتیجهى بیواسطه و مستقیم و به تعبیرى فلسفى، بازنمایى بیکم و کاست کلیت اندیشهى آدمى میداند. این فرمول را میتوان به این صورت تعریف کرد؛ نظریه و عمل براساس پروسهى سوژهى فاعلى و شناسا دانسته میشود، در حالیکه ما در سطور پیشین توضیح دادیم که بهزعم آلتوسر مشکل بنیادى چنین تئوریهایى این است که عینیت را به مثابه مقولهاى مجزا در نظر میگیرند که نتایج نظرى به آن ارجاع داده میشود اما برخلاف، بایستى به عینیت درونماندگار خود نتایج نظر کرد یعنى با علم و وجه سوم سوژه در مقام تابع و منقاد، باید کنش نگاتیو نظریه و عمل را درون فرآیند ناب اندیشیدن در نظر گرفت. دلوز میافزاید که کیست حرف میزند و عمل میکند؟ یک چندگانگى، حتا خود کسى که حرف مىزند و عمل میکند، یک چندگانگى است. دیگر بازنمایییى در کار نیست. فقط کنش) در مفهوم نگاتیو آن (است که وجود دارد کنش تئوریک و کنش عملى که به مثابه بازگویى عمل میکنند و به شبکههاى گوناگون شکل میدهند. بنابراین ما همپیوندى شبکهاى نظریه و عمل را مثل سوژههایى بدون هدف و غایت درک میکنیم یعنى به مثابه عینیتهایى که درون خود نظریه و عمل وجود دارند نه چون شاهد و عاملى بیرونى. چنان که مارکس خاطرنشان کرده است مفهوم یکسر عینى است با تعریفهاى بسیار. با در نظر گرفتن این رویکرد اسپینوزایى آلتوسر به مفهوم، که آن را تحت اصطلاح مفهوم عینى صورتبندى میکند، بایستى یادآورى کنم که یک مفهوم در سنت آلتوسرى، در معرض بازگوییهاى مختلف) که تقریباً مترادف تعریفهاى بسیار مارکس است (قرار دارد. تئورى چون سامانههاى (regimes) سوژه را مورد آنالیز قرار میدهد پس نباید انتظار داشته باشید تنها در یک وجه فیالمثل سوژهى فاعلى و تامالاختیار جاخوش کند بلکه تئورى حرکتى ژلاتینى دارد به این معنا که در حالتهاى گوناگون و متفاوت سوژه پخش میشود و از حالت) یا وجه (به حالتى) یا وجهى (دیگر میلغزد. اخیراً ولفگانگ آیزر از اصحاب هرمنوتیک مدرن در آلمان) مکتب کنستانس (در رسالهى »چگونه تئورى را بهکار ببندیم؟« (2006)، تئورى را برحسب نحلههاى متفاوت و مختلف علوم انسانى نظیر مارکسیسم، نشانهشناسى، روانکاوى و غیره مورد بازکاوى قرار داده است. اگر اندکى دقت کنید درمییابید که فهم نحلههاى مندرج در رساله در نسبت با مسئلهى سوژه متغیر، و گاه از بنیاد متفاوت است. اینجاست که سوژهى چندگانه و متغیر در ارتباطى اجتنابناپذیر با تئورى چندگانه و متغیر قرار میگیرد.
بخشی از کتاب
بخش دیگرى از نوجوانان آموزشدیده )و یا محصّل( راه خود را پى میگیرند و با نیمچه پیشرفتى، از پا مینشینند و جایگاههاى خدمهى حقیر و متوسط دولت، کارمندان، تکنیسینهاى خرد و متوسط و پیشههاى خرده بورژوازى از هر نوعش را اشغال میکنند. بخش آخر، پایان راه را درمینوردند و به میانمایگى روشنفکرانه تن میدهند.