روز خرگوش

نگاهی نو به تازه ترین موضوعات و احوال اجتماعی این روزهای شهر تهران، محورهای اصلی داستان سلیمانی را شکل داده اند. 

وی در این اثر سعی داشته تا ملموس ترین مسایل اجتماعی و انسانی را از دیدگاه آدم های پیرامون نشان دهد؛ ضمن آن که نقدی بر برخی محافل روشنفکری ادبی نیز بخشی از زوایای نگاه نویسنده در بستر تحولات اجتماعی به نظر می رسد.

این رمان به دو بخش «روز آذین» و «روز آزیتا» تقسیم شده است.

بخشی از این داستان این گونه نوشته شده است: «منصوره خانم و المیرا کتاب را پخش می کنند و قیمت پشت جلد را از همه می گیرند. در همان حال که کتاب پخش و پول ها جمع می شود، خانم حاجیلو نتیجه قرعه کشی وام صندوق را اعلام می کند، خانم صدفی و خانم پاشایی برنده قرعه کشی هستند...»

و در صفحه 56 این کتاب می خوانیم: «از داخل کیفم رمان به هادس خوش آمدید را درمی آورم، برای بار چندم نگاه می کنم به عکس پشت جلد، زنی چادری در خیابانی نه چندان آباد راه می رود. از روزی که کتاب را دیده ام، ذره ای تردید ندارم این عکس خود خانم سلیمانی است که روی جلد کتابش گذاشته. از زیر چادر موجی از زندگی بیرون آمده و خیابان را فرا گرفته است. این با محتوای کتاب که مرگ و نابودی است، در تعارض است. اولین سوالم از نویسنده همین خواهد بود: چرا این عکس؟...»