آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 2
دوست نداشتم 0

گزارش آخرین تابستان

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
391119
شابک:
9786004059220
انتشارات:
سال انتشار:
1402
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
299
شماره چاپ:
2
وزن:
274 گرم
قیمت محصول:
3,000,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره گزارش آخرین تابستان:

کیومرث دوباره به عکس نگاه کرد و گفت: «این زن و این راه پله تو رو یاد چی می ندازه؟»

بلند شدم و روبروی عکس ایستادم. متوجه جزئیات بیش تری شده بودم. سمت چپ راه پله، باز هم پله هایی بود که از فضای تاریک تر پایین به کف می رسید و در پاگرد، نور کمرنگ و بی روح لامپ مهتابی پاشیده بود. زن انگار آن پله ها و پاگرد را پیموده بود و حالا پله های دیگری پیش رو داشت که به فضای پرنورتری منتهی می شد. کبوترهای هراسان، طول مسیر را اشغال کرده بودند. شقیقه ام را خاراندم و گفتم: «اولش مضطربم می کنه، ولی بعد آرومم می کنه چون ته راه پله می رسه به سطح، به نور آفتاب. »

کیومرث گفت: «من رو هم مضطرب می کنه، اما اضطرابم رو از بین نمی بره؛ چون هنوز به یقین نرسیده م که اون نور، مال آفتابه یا یه لامپ مهتابی دیگه؟ شاید هم اضطراب کبوترها هم از چیزیه که می دونن، از گرفتار شدن، از پروازِ ناگزیر... نه حضور یه زن. »

دوباره به عکس دقت کردم. حس کردم در خوشبینی ام به انتهای راه پله کمی عجله کرده ام.