فهم فهم (آشنایی با هرمنوتیک فلسفی گادامر)
اساساً دو طرز تلقی عمده درباره ماهیت فهــم وجــود دارد: براساس تلقی اول که برخـــی فیلسوفان یـــونـــان باستان مطرح کـردهاند و در دوران جــدیـــد هــگـــل آن را پرورانده است، اشیا و موضوعاتی که میفهمیم، خـود، نقشی اساسی در عمل فهم دارند و فهم امری مـتعلــق به آنهاست؛ آنها هستند که خـــود را بــــر مـــا عرضـــه میکنند و سپس ذهن ما، در فراینــدی دیـــالـــکتیـــکی، اجازه بهفهمدرآمدن و آشــکارشـــدن هســـتیشـــان در قالب فهم را میدهد. اما، براساس تلقی دوم کـــه عــلم مدرن برمبنای آن نضج گرفته اســـت، فهمــــیدنْ عمــل ذهن ما درقبال اشیا و موضوعاتی است که میفهـمیم و درنتیجه این ذهن و نگاه ماست که در مقـــولــه فهـــم نقش محوری دارد
گادامر فهمیدن را هایدگری تفسیر میکرد: در نظر او فهمیدن عنصری معرفتی نیست، حالآنکه در سنت فلسفه کلاسیک فهمیدن مرحلهای از معرفت است، یعنی یک مرتبه حس داریم، یک مرتبه فهمیدن و یک مرتبه تعقل. اما در اندیشه هایدگر فهمیدن مرتبهای از شناخت نیست، بلکه یکی از اطوار وجودی زیستن است؛ بهعبارت دیگر، نوعی «زیستن» داریم که نام آن «فهمیدن» است.»