برایت چه اتفاقی افتاد (گفت وگویی درباره تروما تاب آوری و التیام)
اگر مادر، پدر، همسر، یا کودکی دارید که تجربه تروماتیک داشته است، این کتاب برای شماست. اگر تاکنون برای توصیف خود یا عزیزانتان از برچسبهایی مانند مهرطلب، خودتخریب، اخلالگر، ستیزهجو، کسی که نمیتواند شغلش را نگه دارد، یا ناموفق در روابط استفاده کردهاید، این کتاب برای شماست. اگر میخواهید خودتان و دیگران را بهتر درک کنید نیز، این کتاب برای شماست.
میدانیم که مطالعه این اثر شما را به فکر وادار و در شما احساساتی ایجاد میکند -احساساتی که گاهی ممکن است سخت و دردناک باشد. برای برخی، مطالعه محتوای پرتنش و گاهی آزاردهنده، آسان نیست. برای برخی دیگر، مفاهیم مربوط به مغز شاید ناآشنا به نظر برسد و درکش در ابتدا برایشان دشوار باشد. پس از شما تقاضای صبر و اعتماد داریم، اعتماد به ما و خودتان.
وقتی خواندن کتاب برایتان بیش ازحد دشوار شد، آن را ببندید. یک ساعت یا یک هفته کتاب را در قفسه بگذارید. وقتی احساس کردید آماده ادامه کاوش دراین باره هستید که چرا اتفاقی که افتاد نحوه تفکر، احساس، و کارکرد شما را شکل میدهد، کتاب هنوز همین جاست. میتوانید راهی به جلو کشف کنید.
گفتوگوهای من با دکتر بروس پری و هزاران نفر دیگر که آنقدر شجاع بودند که داستانشان را در شوی اپرا با من در میان بگذارند، به من آموخت که تأثیرات رفتاری کسانی که قرار بود مراقبم باشند، روی من صرفاً ازنظر احساسی نبوده است. پاسخ بیولوژیکی هم وجود دارد. اگرچه همکاری با دکتر پری چشمم را به این حقیقت باز کرده است که هرچند در کودکی، تروما و پرخاش را تجربه کردهام، اما مغز من راههایی برای تطبیق یافتن با شرایط پیدا کرده است.
امید همین جا زندگی میکند در تطبیق پذیری منحصربه فرد مغزهای معجزهآسای ما. همان طور که دکتر پری در این کتاب توضیح میدهد، درک نحوه واکنش مغز به استرس یا تروما در دوران کودکی، به شما کمک میکند تا متوجه شوید آنچه در گذشته برایتان اتفاق افتاده است، اینکه چه کسی هستید، چطور رفتار میکنید، و دلیل کارهایی را که انجام میدهید، مشخص میکند.
گزیده جملات
- «برایت چه اتفاقی افتاد؟» هم سؤال کلیدی برای درک افراد هم سؤال کلیدی برای درک مغز است. به عبارت دیگر، گذشته شخصی شما افرادی که در زندگیتان بودهاند یا مکانهایی که در آنها حضور داشتهاید بر رشد مغزتان تأثیر میگذارد.
- مردم خیال میکنند فحش دادن جلو بچهها اشکالی ندارد. آنها فکر میکنند که میتوانند در مقابل کودک خردسالشان خشونت نشان دهند و جنگ و دعوا راه بیندازند. من از صدها مادر شنیدهام: «خوب، وقتی بزرگتر شد، پدر بدزبانش را ترک میکنم» تصورشان این است که کودکشان برای درک محیط خیلی کوچک است، درحالیکه دقیقاً برعکس است.
- کودکان والدین خود را افراد جداگانهای نمی بینند که کنار هم قرار گرفته اند. آنها یک واحد والدین را در یک واحد خانوادگی میبینند. بنابراین، حتی اگر قرار باشد طلاق بهترین نتیجه برای خانواده داشته باشد، بچهها احساس میکنند که تکهتکه شده اند. اگر یکی از والدین دیگر دسترس نباشد یا ناگهان و قبل از ایجاد حس اعتماد در کودک، وارد رابطهای جدید شود، این امر بر مناطقی از مغز کودک که در شکلگیری عزت نفس او نقش دارد، تأثیر میگذارد.
- وقتی پای رابطهای جدید به میان می آید، دو اتفاق میافتد. اول اینکه کودک و حتی نوزاد، از خود می پرسد: «این آدم کیه و جریان چیه؟» و دوم اینکه احساس می کند که توجه پدر یا مادر از وی دور و به آن شخص معطوف شده است. می توانید ببینید که این امر تا چه حد آرامش را از کودک دور می کند حتی بدون اینکه هیچ پرخاش، دشمنی یا دشنامی در میان باشد.
- ضربان قلبتان انرژی عاطفی شما را هم تنظیم می کند. گام های قوی و یکنواخت آن می تواند احساس آرامش به شما بدهد و گام های سریعش سالم ترین افراد را هم وحشت زده می کند.
- ممکن است پدری واقعاً فرزندش را دوست داشته باشد، اما اگر پشت کامپیوترش بنشیند و درباره اینکه چقدر بچهاش را دوست دارد در رسانه های اجتماعی چیزی بنویسد، آن هم درحالیکه بچه در اتاقی دیگر، بیدار، گرسنه، و در حال گریه است، کودک عشقی دریافت نمی کند. برای کودک، حس گرمای دست و بوی پدر، چهره و صدای مراقب، و اقدامات حمایتی و علاقه مندانه مراقب به عشق تبدیل می شود.
- برخی نشانه های مربوط به تروما ممکن است شما را کناره گیر و ساکت و برخی دیگر می تواند شما را تحریک و خشمگین کند.
- در حین مرور گذشته خود، بدانید مهم نیست چه اتفاقی افتاده است، همینکه زنده هستید، یعنی شایستگی دارید. نیز بدانید که امیدی وجود دارد. همان طور که سینتیا نوشت: «سعادت امکانپذیر است. جایی و زمانی اتفاق می افتد»
- تروما کلمه ای است که این روزها بسیار استفاده می شود. برای بیشتر مردم تروما به معنای یک واقعه یا تجربه واقعاً بد است، معمولاً اتفاقی که شما را رها نمی کند، آن را فراموش نمی کنید، و می تواند تأثیری ماندگار روی شما بگذارد.
- اگر خانه ها، مدارس، و سیستم های سلامت روان و خدمات درمانی به جای «مشکلتان چیست؟» به «چه اتفاقی برایتان افتاده؟» بپردازند، کودکان می توانند زندگیای شادتر و سالم تر داشته باشند.
- در شش سال اول زندگی در مغز در حال رشد کودک اتفاقاتی مهم می افتد و اگر شبکه های عصبی کلیدی تجربههای مناسب را در زمان مناسب به دست نیاورد، برخی از قابلیت های اساسی به صورت عادی ایجاد نمی شود.
- من با کودکانی کار کرده ام که والدینی بسیار ثروتمند دارند، اما ازنظر عاطفی از آنان غفلت شده است. والدینی که ترجیح داده اند بچه داری را به اشخاص دیگر بسپارند، بیاینکه به مسائل مرتبط به رشد آگاهی داشته باشند.
- کلید داشتن روابط سالم گسترده در زندگی شما داشتن صرفاً چند رابطه امن، باثبات، و حمایتی در اولین سال زندگی شما است. این امر سبب می شود بتوانید تکرارهای کافی برای ساختن بنیان، طرح اساسی رابطه ای، را به دست آورید که برای شما ادامه ایجاد روابط سالم را ممکن میکند.
- والدین زیادی را می بینم که مراقبت از کودکان را به تلفن یا رایانه لوحی خود سپرده اند یا اینکه بچه ها سرگرم بازی خود و والدین مشغول کار با گوشی هایشان هستند.
- کتاب برای من همیشه راهی برای فرار بوده است. کتابهایم مسیر من برای رسیدن به آزادی شخصی بود. من از سهسالگی خواندن را آموختم و همان موقع، بهسرعت فهمیدم که جهانی کامل، فراتر از مزرعه مادربزرگم در می سی سی پی وجود دارد.
- بحران عاطفی در هفتههای اول پس از واقعه تروماتیک ظاهر نمیشود. معمولاً در آن هفتهها، خانواده، دوستان، و جامعه برای حمایت عاطفی بسیج میشوند. ذخایر جسمی و روحی خود شما نیز بیشتر اوقات ازطریق قدرت تفکیک به شما کمک میکند، اما اگرچه تجربه هر فرد متفاوت است، اغلب پس از حدود شش ماه، بحران شروع میشود. به کف دریا میرسید. بالا و پایین میشوید. سالگرد، نشانههای تداعیگر و فرصتهای التیام. برخی از افراد بالا میروند، اما بقیه غرق میشوند.
- همه موفقیتها در مدت رشد پس از شکست حاصل میشود و به طورمعمول بسیاری از شکستها قبل از دستیابی به تسلط رخ میدهد.
- برای هزاران هزار سال، انسانها در گروههای کوچک میاننسلی زندگی میکردند. هیچ کلینیک سلامت روانی وجود نداشت اما تروما وجود داشت.
- به نظر من بسیاری از اجداد ما با مشکلات پس از تروما روبهرو شده اند: اضطراب، افسردگی، و اختلالات خواب. اما به نظر من آنها به التیام هم رسیدهاند. اگر بیشتر اجداد آسیب دیده ما ظرفیت کارکرد خوب خود را از دست داده بودند، گونه ما نمیتوانست زنده بماند.
- این آغاز فقدان تطابق بین تواناییهای کودک و انتظارات سیستم آموزشی است. سیستمی که منابعی خیلی کم دارد و بسیار ناآگاه از رشد و تروما است
- کودکی که در حال کشمکش است، قرار نیست بگوید: «معلم بیچاره من، از کارکرد وابسته به حالت و تأثیر تروما بر توانایی یادگیری چیزی نمیداند. به جای اینکه به من کمک کند تنظیم شوم، میخواهد کاری کند با آنها همراه شوم.» بلکه میگوید: «واقعاً کندذهنم»
- متأسفانه، مدارس ما معمولاً از تروما آگاه نیستند و بسیاری از فعالیتهای تنظیمی را که ذکر کردیم، منع میکنند: پیاده روی، حرکات آرام، بازیکردن با وسایل هنگام گوشدادن به درس، گوش دادن به موسیقی با هدفون هنگام انجام تکالیف.
- مدارس فعالیتهای مربوط به التیام و مقاوم ساز مانند ورزش، موسیقی، و هنر را هم تا جایی که بتوانند حذف میکنند. این فعالیتها بیشتر اوقات فعالیتهای انتخابی یا فوق برنامه شناخته میشود، درحالیکه به لطف عناصر تنظیمی و رابطهای که دارد، میتواند پایه و اساس یادگیری باشد.
- حال تصور کنید در کلاسی، سی کودک در یک ردیف نشسته اند و منفعلانه به سخنرانی معلم گوش میدهند. این روشی کارامد برای درگیرکردن قسمت بالای مغز نیست. وقتی در حال حرکت و تعامل با دیگران هستیم، سریعتر یاد میگیریم.
- در خانه، محل کار، مدرسه، و ساعتها و ساعتها را در حال کار با این وسایل میگذرانیم بهطورمتوسط بیش از یازده ساعت در روز. کمتر برای غذاخوردن دور هم جمع میشویم. مهارتهای ارتباطی ما کمرنگ میشود. هنر قصهگویی و ظرفیت شنیدن رو به افول است. نتیجه جمعیتی است در خود فرو رفته، مضطرب، افسرده، و با تابآوری کم.
- شما نمیتوانید آنچه ندارید، آنچه دریافت نکردهاید را به دیگران بدهید. اگر کسی هرگز با شما صحبت نکند، نمیتوانید صحبت کنید. اگر به شما محبت نورزند، نمیتوانید به کسی محبت بورزید.
- گاهی اوقات میبینم افراد سخت تلاش میکنند با جمع کردن دوست، دنبال کننده و لایکهای بیشتر ارتباط برقرار کنند. چنین کششی قدرتمند برای تعلقداشتن، برای ایجاد قبیلهتان در شما وجود دارد، اما همان طور که میگویید، ارتباطات شبکههای اجتماعی بیشتر وقتها پوچ است.
- اپرا: درست است که کودکانی که زیر دو یا سه سال دارند حتی نباید به تبلت یا صفحه نمایش نگاه کنند، زیرا برای رشد مغزشان مضر است؟
دکتر پری: احتمالاً خیلی مناسب نیست.
اپرا: چرا؟
دکتر پری: مغز ما بهگونهای سازمان یافته است که باعث میشود جذب جلوههای بصری شویم. گرچه حواس چندگانه داریم، اما بینایی تمایل دارد که حکمفرما باشد. تصاویر میتوانند پاسخهایی قدرتمند برانگیزند، زیرا مغز ما محتوای بصری رنگارنگ و متحرک را دوست دارد. وقتی این دو مورد را روی صفحه نمایش ترکیب کنید، توجه بیننده جلب میشود.
- این لزوماً بد نیست تا زمانی که این تصاویر برای مغز آنقدر خوشایند و جذاب شود که ما آنها را به سایر ورودیهای حسی ترجیح دهیم. نوزاد یا کودک نوپایی که سرگرم صفحه نمایش شود، دیگر اشکال مهم یادگیری درباره جهان را از دست میدهد. او باید در حال جستوجو درباره لمس، بو، و مزه باشد. او باید با استفاده از تمام ابزارهای حسی خود دنیای خود را درک کند.
- بخشش یعنی از فکرکردن به اینکه گذشته میتوانست متفاوت باشد، ناامید شوی. اگر هنوز درد آن گذشته را تحمل کنیم، نمیتوانیم جلو برویم. همه ما که بهدلیل تروما شکسته و زخم خوردهایم، این فرصت را داریم که این تجربهها را به آنچه دکتر پری و من درباره آن صحبت کردیم تبدیل کنیم: خرد پس از تروما.
- خودتان را ببخشید، آنها را ببخشید. گذشته را رها کنید و در مسیر آینده قدم بردارید.