ساز شکسته
آکیرا میزوبایاشی
نویسنده
آکیرا میزوبایاشی زادهی 5 اوت ۱۹۵۱ در ژاپن، نویسندهای است که به دو زبان فرانسوی و ژاپنی مینویسد. او در دانشگاه زبان و تمدنهای خارجی توکیو تحصیل کرد و پس از آن به مونپلیه رفت و در سال ۱۹۷۳ فراگیری زبان فرانسوی را آغاز کرد. سه سال هم در اکول نرمال سوپریور پاریس درس خواند. او از سال ۱۹۸۹ در دانشگاه صوفیای توکیو تدریس میکند.
«در پنجاهونهسالگی اولین کتابم را به فرانسوی نوشتم؛ به زبانی که از جایی دیگر آمده بود و من با تأخیر بسیار آن را از آن خود کردم؛ یعنی نوزده سال پس از تولدم در یکی از شهرهای شمال ژاپن. در ژاپن به دنیا آمدهام؛ از پدر و مادری ژاپنی، در ژاپن بزرگ شدهام، همیشه در ژاپن بودهام. اما روزی تصمیم گرفتم به زبان روسو وارد شوم. شهرم، توکیو، را ترک کردم تا ابتدا چند سالی در مونپلیه و بعد از آن در پاریس درس بخوانم. اکنون در توکیو ساکنم. در فرانسه سکونت ندارم؛ در فرانسه زندگی نمیکنم، بلکه در زبان این کشور است که سکنا گزیدهام.»
محمدمهدی شجاعی
مترجم
محمدمهدی شجاعی متولد ۱۳۶۵ است. در دانشگاه تهران همزمان ادبیات فارسی و ادبیات فرانسه خوانده است و کارشناسی ارشد خود را در رشتهی ترجمهی فرانسه در همین دانشگاه ادامه داده است. هم به ترجمهی آثار کودک علاقه دارد و هم به ترجمهی آثار بزرگسال، از ترجمههای کودک او میتوان به ترجمهی مجموعهی «مرغدانی پرماجرا» اشاره کرد و ترجمهی کتاب «خشم قلمبه». از ترجمههای بزرگسال او نیز ترجمهی کتاب مصور «درجستجوی زمان ازدسترفته» (در دانش بهمن)، و کتاب «ادبیات در مخاطرهی تزوتان تودوروف» (نشر ماهی) منتشر شدهاند.
توکیو، سال ۱۹۳۸. رئی، پسر یازده ساله، در کمد پنهان شده و از در نیمهباز آن برای آخرین بار پدرش را میبیند. آتش جنگ آسیا را به کام خود کشیده است؛ از نگاه سیاستهای توسعهطلبانهی امپراتور، همه دشمناند و پدرِ رئی که ویولنیست است از این قاعده مستثنا نیست؛ پدر بههمراه چهار عضو دیگر گروه موسیقی به جرم خیانت بازداشت میشود. ویولنی شکسته و زخمی ماندگار تنها یادگارهای پدر است برای فرزندش.
میزوبایاشی نویسندهای ژاپنی است که به فرانسوی مینویسد؛ او در این کتاب پیوندی خلق میکند میان سوگ و گسستن از ریشهها، و از دنیای آدمهایی که آرشه و ساز و نت به هم پیوندشان داده قصهای فراسوی مرزهای جغرافیایی میسازد. درست مثل صدای یک ساز؛ یک ویولن.
چرا باید این کتاب را بخوانیم؟
- داستانی کوتاه است که تلاش برای به خاطر سپردن مقاومت و پافشاری انسانها در مقابل ظلم میکند و از خواننده انتظار دارد تا هرگز ارزش و اهمیت انسان را قربانی مصلحت سیاسی و اجتماعی نکند.
- موسیقی در این داستان ابزاری است که هم میتواند رنج و ملال را به خاطر انسان بیاورد و هم در مواقع رنج و محنت پیونددهندهی انسانها به یکدیگر است یعنی پیوند تمامی انسانها فارغ از دستهبندیهایی که قدرتمندان از آنها در ذهن دارند.
- این داستان بدون شک متاثر از زندگی شخصی آکیرا میزوبایاشیست پس میتوان این اثر را به عنوان نوعی خودنوشت«اتوبیوگرافی» هم در نظر گرفت.