جاسوس اول شخص
سم شپرد
نویسنده
سم شپرد را بزرگترین نمایشنامهنویس نسل خود خواندهاند، روایتگر تصویری تاریک از زندگی معاصر، مفهوم خانواده و رؤیای آمریکایی. او با نمایشنامهی «بچهی مدفون» در سال ۱۹۷۸ برندهی جایزهی پولیتزر میشود، در همین نمایشنامه او مفهوم خوشبختی در خانواده را به سخره میگیرد. این نمایشنامه قسمت دوم از سهگانهای است معروف به «خانواده» که با «نفرین طبقهي گرسنه» شروع میشود و با «غرب حقیقی» تمام. علاوه بر اینها او عاشق سینما بود، فعالیت در این زمینه را با بازی در «روزهای بهشت» ساختهی ترنس مالیک شروع میکند. بعدتر رابرت آلتمن نمایشنامهاش «دیوانهی عشق» را به فیلم بدل و خود سم نقش اصلی آن را بازی میکند. بعدتر با فیلمنامهی فیلم «پاریس تگزاس» به شهرتی جهانی میرسد. فیلمی به کارگردانی ویموندرس دربارهی مردی که بهدنبال همسرش میگردد.
سم شپرد در سال ۱۹۴۳ متولد شد و ۷۳ سال بعد براثر بیماری ALS درگذشت.
جاسوس اولشخص در غرب آمریکا شروع میشود، از ایوان خانهای در کنتاکی و از زبان نویسندهای در حال مرگ. او خودش را زیر نظر گرفته، خودش را که بدنی گرفتار شده است در بیماری، اغلب نشسته بر صندلی و مشغولِ سروساماندادن به آخرین افکاری که از ذهنش میگذرد. راوی داستان نامی ندارد، ولی از روی برخی شباهتها میتوان حدس زد که سم شپرد همان راویِ اولشخص داستان است. او در آخرین اثرش روایتی مرموز، ویرانگر و موجز نوشته است دربارهی نوشتن، خانواده و سرزمینی که الهامبخش داستانهای او بوده است.
راوی با توصیف مردی شروع میکند نشسته روی صندلی ننویی وسط ایوان خانهای پررفتوآمد؛ و بعد وصف آدمها، خانه، چهرهی مرد، آبوهوا، حشرات و پرندهها. تصویری شستهرفته اما دقیق از مردی بسیار شبیه به او، بهقول راوی انگار قل دیگرش. مردی با عینک دودی خیره به سرنوشتی که پارهپاره به یاد میآورد. همین اوایل داستان است که میفهمیم راوی بیمار است، زمینگیر است و مرضی دارد از پا درش میآورد که درمانی ندارد، به همین دلیل است که خودش را زیر نظر گرفته، میخواهد بفهمد اوضاع از چه قرار است، چه دارد به سرش میآید؟ هرچند نویسنده اشارهی مستقیمی به بیماری ایْ.ال.اس نمیکند، اما تأکید بر جسمی که از کار میافتد اما ذهنی که هنوز در حرکت است بهترین شیوهی گفتن از این بیماری است. همان بیماری که سالها ماهیچههای بدن استیون هاوکینگ را از کار انداخته بود اما مغزش را نه. سم شپرد البته تا این اندازه خوششانس نبود، بیماری در عرض یکی دو سال او را از پا درآورد.
جاسوس اولشخص آخرین داستانی است که سم شپرد، نویسندهی برندهی جایزهي پولیتزر، پیش از مرگ نوشته است. داستانی اتوبیوگرافیک که در سال ۲۰۱۶ شروع به نوشتن آن کرد و در ابتدای سال ۲۰۱۷ از نوشتن آن بازماند، یعنی یک سال پیش از اینکه براثر عوارض بیماری بدنش از کار بیفتد. ویرایش نهایی کار را دوست همواره گرامیاش پتی اسمیت انجام داد و سپس کار را به خانوادهی او سپرد.
چرا باید این کتاب را بخوانیم؟
- جاسوس اولشخص آخرین داستان سم شپرد است. داستانی حقیقی دربارهی زندگیاش، سرشار از مفاهیمی که همیشه دربارهشان نوشته.
- شپرد با دوپارهکردن صدای راوی به جسمی ناتوان و ذهنی هوشیار فرصتی فراهم کرده است برای دیدی وسیعتر، روایت تاریخی دورودراز در قالب داستانی نهچندان بلند.
- قدرت نویسنده در نمایش صحنههایی است کوتاه اما تأثیرگذار، خلق فضایی مالیخولیایی با جملاتی کوتاه، کلمههای درست و جزئیاتی فراموشنشدنی.
- وقایع کتاب از اتفاقات شخصی زندگی نویسنده را در برمیگیرد تا اطلاعاتی جالب دربارهی تاریخ آمریکا، تاریخی محدود به غرب و جنوب و سرشار از وقایعی دراماتیک.
- آخرین داستان سم شپرد طرح داستانی کمرنگی دارد، در پی خلق فضا و حالوهوا است، بسیار شاعرانه و سودایی.
مقالات وبلاگ
خداحافظی با شکوه
جاسوس اولشخص روایتی تکهتکه است، تکهای از نگاه بدنی گرفتار در بیماری، بیمارستانها، ماشینهایی با پلاک معلولین و صندلیهای چرخدار، و تکهای دیگر از زبان ذهنی رها و جستوجوگر، در پی مرور خاطرات و روبهروشدن با تاریخی که او را به چنین کسی تبدیل کرده است.