آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 1
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 4
دوست نداشتم 0

ازدواج های فیلیپس بورگ

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
326598
شابک:
9786226863414
انتشارات:
موضوع:
داستان های آلمانی قرن 20م
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1399
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
546
شماره چاپ:
1
طول:
18.7
عرض:
12.5
ارتفاع:
4
وزن:
446 گرم
برخی صفحات:
قیمت محصول:
2,800,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره ازدواج های فیلیپس بورگ:

مارتین والزر

مارتین والزر، نویسنده و رمان‌نویس معاصر آلمانی، متولد سال 1927 در شهر «بودنزه» واقع در ایالت بایرن است که توانسته در دوران حیاتش به شهرت جهانی دست یابد. او یکی از شناخته شده‌ترین نویسندگان آلمانی بعد از جنگ جهانی دوم و يكی از جنجالی‌ترین نويسندگان آلمانی با نظرگاه‌هاى سیاسی متفاوت است. او دانش‌آموخته دانشگاه «توبینگن» و «رگنزبورگ» در رشته ادبیات، فلسفه و تاریخ است. والزر بسيار زودتر از ديگران، پديده ناسيوناليسم آلمانى را كشف و نقد كرد. او همچنین با انتشار رمان «دفاع از كودكى» در سال  1991 از اولين كسانى بود كه به اتحاد مجدد آلمان را پرداخت.
در فاصلۀ سال‌های ۱۹۴۹- ۱۹۵۷ در مقام کارگردان و نویسندۀ برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی مشغول‌به‌کار بود و سپس به نویسندگی روی آورد. مارتين والزر متعلق به نسل نويسندگان پيشرو آلمان پس از جنگ بود؛ نویسندگانی چون هانریش بل، زیگفرید لنتس و گونتر گراس؛ نسلى كه بيشتر به زمينه‌هاى پا گرفتن جنگ و مصيبت‌هاى پس از آن مى پردازد. او در در آثار خود بيشتر به فرجامى مى‌پردازد كه ناشى از فقدان مقاوت و پايدارى در مقابل ديكتاتورى و جنگ طلبى است.
نخستين رمان والزر با نام ازدواج‌هاى فيليپس‌بورگ پيرامون طبقۀ مرفه شکل‌گرفته در آلمان پس از جنگ نوشته شده است. از ديگر رمان‌هاى او می‌توان به اسب فراری، شرح حال عشق و دفاع از كودكی و مرگ یک منتقد اشاره کرد. رمان ازدواج‌هاى فيليپس‌بورگِ او اولین جایزۀ هرمان هسه را دریافت کرد. او همچنین در سال 1981 جایزه گئورگ بوشنر، و در سال 1998 جایزۀ صلح انتشارات کتاب در آلمان را به دست آورد. ازدواج‌های فلیپس‌بورگ نخستین اثر از این نویسنده است که به زبان فارسی و با ترجمه اژدر انگشتری در نشر بیدگل منتشر شده است.

اژدر انگشتری

|     اژدر انگشتری متولد  1360 در کرج است. او فعالیت ادبی خود را به عنوان ویراستار مجموعه داستانی انفیه‌دان باگومبو (اثر کورت وونه‌گات) آغاز کرد. آثاری که به عنوان مترجم از او تا به حال به چاپ رسیده: در بهار جاودانۀ نسیان (منتخب اشعارِ انسنزبرگر)، کبوتران روی چمن اثر وُلفگانگ کؤپن و ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ اثر مارتین والزر است.

 

|      «این رمان وصف حال هیچ فرد معاصر خاصی نیست، ولی نویسنده امیدوار است خود آ نقدر معاصر باشد که تخیلاتِ از واقعیت نشئت‌گرفته‌اش برای این‌وآن مثلِ تجربه‌های شخصی‌شان به نظر بیاید.»
( مارتین والزر)

|      مارتین والزر، نویسنده و رمان‌نویس معاصر آلمانی، پیش از آنکه نخستین رمان خود را منتشر کند و خیلی زود به نویسنده‌ای شناخته شده بدل شود به نویسندگی برای برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی مشغول بود و به واسطۀ همین شغل با طبقۀ مرفه نوظهوری  که نتیجۀ شکوفایی اقتصادی آلمان در دهۀ 1950 میلادی بود در ارتباط بود و همین دستمایۀ والزر برای نوشتن  ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ می‌شود؛ رمانی که بخشی از قدرت عظیمش را از تنش پایدار میان بالا و پایین و فرادستان و فرودستان به دست می‌آورد.

|      ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ داستان پیشرفت و سقوط روزنامه‌نگار جوان هانس بویمان در شهر اشتوتگارت (فلیپس‌بورگ رمان) است. داستان از منظر چهار زوج با گسستگی‌های متفاوت دیده می‌شود که فقط از روی عادت و مصلحت‌اندیشی کنار هم مانده‌اند.

|      بسیاری این رمان را قوی‌ترین اثر مارتین والزر می‌دانند، نه فقط چون پرانرژی و رادیکال است و نه فقط به خاطر توصیف‌های جزئی‌نگرانه که هر خواننده‌ای را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. چیزی که این کتاب را تبدیل به اثر ادبی بزرگی کرده نحوۀ برخورد والزر با تابوهای زبانی است، که آنها را در حرکتی مداوم و بی‌سکته آن‌قدر صبورانه پیش می‌برد تا سرانجام در صفحات آخر ریشه‌های دردناکشان آشکار شوند.

اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب:

رمان بزرگ فراموش‌شده

نگاهی به رمان «ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ »

«در یک آسانسور شلوغ همه نگاهشان را از هم می‌دزدند. هانس بویمان هم بلافاصله حس کرد که آدم نمی‌تواند در صورت غریبه‌ها، وقتی آن‌طور رخ‌به‌رخشان ایستاده، زل بزند.  متوجه شد که هر جفت چشم دنبال جایی می‌گشت که بتواند روی آن بماند: روی عددی که مشخص می‌کرد آسانسور ظرفیت حمل چند نفر را دارد؛ روی جملۀ دستورالعمل؛ روی آن قسمت از گلو که طوری به چشم آدم چسبیده بود که طرح شبکۀ چروک‌ها و منفذها را حتی ساعت‌ها بعد هم می‌شد از حفظ کشید؛ روی رستنگاه مو با کمی از یقه در کنار آن؛ یا روی گوشی که آدم در مارپیچ‌های صورتی نامنظمش کم‌کم سوق داده می‌شود به سمت حفرۀ تاریک کوچکی تا بقیۀ راه را درون آن بگذراند. بویمان یاد ماهی‌های توی آکواریوم‌های هتل افتاد که چشم‌های بی‌حرکتشان را به شیشه می‌دوزند یا به بالۀ یکی از هم‌سرنوشت‌هایشان که انگار نمی‌خواست دیگر هیچوقت تکان بخورد.»

این آغاز رمان ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ از مارتین والزر است که به تازگی با ترجمه اژدر انگشتری در نشر بیدگل منتشر شده است. مارتین والزر نویسنده معاصر آلمانی است که در سال ۱۹۲۷ متولد شد و امروز از داستان نویسان شناخته شده ادبیات آلمانی زبان به شمار می‌رود. او همچنین به دلیل عقاید سیاسی‌اش یکی از جنجالی‌ترین نویسندگان آلمانی بعد از جنگ دوم جهانی است. او خیلی زود مسئله ناسیونالیسم آلمانی را نقد کرد. والزر همچنین چند سالی به عنوان کارگردان و نویسنده برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی به کار مشغول بود و پس از آن بود که به نویسندگی روی آورد. او متعلق به نسلی از نویسندگان پیشرو آلمانی بود که چهره‌های شاخص آن کسانی چون هاینریش بل و گونتر گراس بودند. «ازدواج های فیلیپس بورگ» اولین رمان والزر است و او در آن روایتی از طبقه مرفه پاگرفته در آلمان پس از جنگ به دست داده است. این رمان پس از انتشار برنده اولین جایزه هرمان هسه شد و همچنین جایزه گئورگ بوشنر و جایزه صلح انتشارات کتاب در آلمان را هم به دست آورد. به ضمیمه ترجمه فارسی رمان، جستاری از فلورین ایلیس منتشر شده که او در آن ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ را ضمن آنکه «رمان بزرگ فراموش شده» می‌نامد، حکایت بهترین کتاب «جمهوری فدرال نوپا» و نیز حکایت «حیرت» می‌داند. حیرت از این جهت که اساسا چرا آلمان این رمان را از حافظه‌اش پاک کرده؟ فلورین ایلیس می‌گوید: ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ روایتگر آن سوی عشق است و از این می‌گوید که چطور نه فقط زنان متاهل، بلکه به همان‌اندازه معشوقه‌های کارخانه‌دارها و وکلا و پزشکان و روزنامه‌نگاران هم قربانی «جاه طلبی‌های اجتماعی» می‌شوند. ایلیس همچنین می‌گوید که دلیل فراموشی ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ پیش از هرچیز طبل حلبی گونتر گراس بوده است که در ۱۹۵۹ منتشر شد و بلافاصله پس از انتشارش توجه همگانی منتقدان را جلب کرد: «سروصدای طبل حلبی خیلی زود بحران‌های زناشویی و گپ‌های توخالی پارتی‌های فیلیپس‌بورگ را در خود خفه کرد. اشکال کار والزر این بود که موقعی درباره عمق زمان حال نوشت که تازه این کشور با هزار زحمت داشت با عمق گذشته‌اش رودررو می‌شد. با اشتیاق و امتنان اجازه دادیم گراس و رمان قرنش ما را به گذشته ببرند. اما برای زمان حالی که معجزه اقتصادی آلمان داشت در آن اتفاق می‌افتاد، روزنامه ها را مرجع می‌دانستیم. بعدها از والزر انتقاد شد که اثری از گذشته آلمان در رمانش نیست؛ ولی احتمالا درست در این کتاب رمان‌نویس در مقام آسیب‌شناس زمان ظاهر می‌شود، زیرا نشان می‌دهد که سکوت عامدانه درباره گذشته چقدر می‌تواند پرسروصدا باشد، که پافشاری بر زمان حال بی‌تاریخ چقدر می‌تواند موجب خودفراموشی و خودویرانگری شود. می‌توان گفت که ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ والزر درباره دهه پنجاه، متاسفانه حدود پنجاه سال زود منتشر شده». اما ایلیس می‌گوید نویسنده می‌تواند منتظر خواننده‌هایش بماند؛ خواننده‌هایی که در آینده به آن رجوع خواهند کرد.

در بخشی دیگر از ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ می‌خوانیم: « در حالی‌که دست‌هایش درِ حیاط را باز می‌کردند، چشم‌هایش روی نمای ساختمان می‌چرخیدند، پنچره‌به‌پنجره می‌گشتند، بدون اینکه سرش چرخش محسوسی داشته باشد. ظاهرش باید نشان می‌داد که دنبال چیزی نمی‌گردد، که همۀ اینها فقط حرکت کاماً غیرارادی سرش است، یک حرکت غیرعمدی، چون حواسش به دست‌هاست که مشغول باز کردنِ درِ حیاط‌اند. ولی چشم‌هایش دودو می‌زدند، خونش به شقیقه‌ها کوبیده می‌شد، با دقت به هر پنجره خیره می‌شد: پرده‌ها، شیشه‌ها، سایه‌ای آنجا بود، بیرگا دید که آمد تو، در باز بود، ‌صدای آمدنش را نشنیده بود، اولین جمله‌ای که حاضر کرده بود هم در ذهنش بود، سرش را خیلی واضح به‌سمت خانه بلند کرده و در نتیجه خودش را لو داده بود، باید بی‌خیال‌تر از درِ حیاط دور می‌شد، باید راحت‌تر و خسته‌تر خودش را در ماشین می‌انداخت، هرچند که تمام ماهیچه‌هایش منقبض شده بودند، انگار داشت زیر نورِ یک پروژکتور بزرگ راه می‌رفت و تماشاچی‌هایی از تمام پنجره‌ها به بیرون خم شده بودند! خودش را آرام‌آرام تا درِ گاراژ کشاند. لانۀ هکتور خالی بود. باز کردن درِ گاراژ، نه با عجله، در صورت لزوم با یک‌کم دلزدگی، چون این کار هر روز باید انجام می‌شد؛ پیاده شدن، باز کردن در، دوباره سوار شدن، تو رفتن، پیاده شدن، بستنِ در... »

منبع: روزنامۀ شرق

شخصيت‌های اين رمان هميشه معاصرند.

نگاهی به كتاب «ازدواج‌های فيليپس بورگ»

رمان مارتین والزِر با این جملات آغاز می‌‌شود: «در یک آسانسور شلوغ، همه نگاه‌شان را از هم می‌دزدند، هانس بویمان هم حس کرد که آدم نمی‌تواند در صورت غریبه‌ها، وقتی آن طور رخ به رخشان ایستاده، زل بزند. متوجه شد که هر جفت چشم دنبال جایی می‌گشت که بتواند روی آن بماند...»
با خواندن همین چند خط، ظرافت کلام و توجه به جزئیات، نظرمان را جلب می‌کند و در ادامه با ماجراهایی روبه‌رو می‌شویم که از زیستِ انسان در شهرهای بزرگ شکل گرفته‌اند و به شخصیت‌هایی برمی‌خوریم که هر کدام از ما دست‌کم تعدادی از آنها را در اطراف خود دیده‌ایم؛ ازدواج‌های فیلیپس بورگ اگرچه به سال 1956 میلادی در آلمان نوشته شده است اما با زندگی امروز ما در این سرِ جهان هم بی‌نسبت نیست؛ فیلیپس بورگ می‌تواند هر شهری در جهان باشد و شخصیت‌هایش می‌توانند شبیه تمام مردم دنیا باشند!
این رمان بلند 530 صفحه‌‍‌ای به راستی که خوش‌خوان و دلنشین است و حضور شخصیت‌هایی بسیار نزدیک به واقعیت و رگه‌های طنز جاری در متن، خواننده را به خوبی با خود همراه می‌کند.
والزِر در ابتدای کتاب اشاره کرده است: «این رمان وصف حال هیچ فرد معاصر خاصی نیست ولی نویسنده امیدوار است خود آن قدر معاصر باشد که تخیلات از واقعیت نشئت گرفته‌اش برای این و آن مثل تجربه‌های شخصیشان به نظر بیاید.» این همان اتفاقی است که برای خواننده امروز رمان او، پس از گذشت سالیان بسیار می‌افتد. ازدواج‌های فیلیپس بورگ رمانی معاصر برای همه عصرهاست.
رمان در چهار فصل با نام‌های «آشنایی»، «مرگ تبعاتی دارد»، «نامزدی در باران» و «فصل نمایش، به ‌طور آزمایشی» نوشته شده که هر کدام از این فصل‌ها، قصه‌ای جدا اما مرتبط با خط اصلی دارند. شخصیت اصلی داستان، هانس بویمان، جوانی روستایی است که به شهر آمده و درس روزنامه‌نگاری خوانده و در جست‌وجوی کار با خانواده‌های مرفه و بزرگ شهر آشنا می‌شود. مراوادت این خانواده‌ها با هم و ازدواج‌ها و خیانت‌هایی که میان آنها اتفاق می‌افتد، روایت جالبی است که خواننده را در عین اینکه با خود همراه می‌کند، او را به یاد شخصیت‌هایی که در اطرافش دیده می‌اندازد و این مساله رمان را برای مخاطب شیرین‌تر می‌کند.
والزِر خیانت و تاثیرات ادامه‌دار آن در زندگی و شخصیت افراد را بی‌پرده به خواننده نشان می‌دهد؛ دلهره مردی که به همسرش خیانت می‌کند و نگرانی‌اش از لو رفتن و در خطر بودن آبرو و اعتبارش را در اثر به خوبی حس می‌کنیم. کسی که خیانت می‌کند کوچک‌ترین اتفاقات مثل نگاه‌ها، راه رفتن‌ها و صداها را نشانه‌ای از لو رفتن خود می‌داند و همواره در عذاب است.
در بخشی از رمان یکی از شخصیت‌ها درباره دروغ گزاره جالبی را مطرح می‌کند: «دروغ هر چه از حقیقت دورتر باشد، هر چه ادعایش وقیحانه‌تر باشد، هر چه اجرایش مطمئن‌تر باشد، موثرتر است. دروغ‌های نصفه نیمه بدند. عذاب الیم‌اند. هم برای کسی که دروغ می‌گوید و هم برای کسی که دروغ می‌شنود. دروغ‌های نصفه نیمه پر از سوارخ و نقاط شفافند، لو رفتن از همه جایشان چشمک می‌زند، همراهش هم خفت و تنفر. اما دروغ، دروغ بی‌نقصِ دور از دسترسِ حقیقت، اگر به مدت کافی و به طور مرتب با عشق و علاقه‌ای که نثار یک موجود انسانی می‌کنیم به آن خوراک رسانده شود، می‌تواند جان بگیرد، نیرو بگیرد، آدم را در پناه خویش بگیرد.»
از سوی دیگر والزِر نقدی مستقیم به قشر مرفه جامعه که از جایگاه و مقام خوبی هم برخوردار هستند، دارد. قرار گرفتن هانس بویمان در میان آدم‌هایی که با طبقه او اختلاف زیادی دارند، کنتراستی کاربردی در اثر به وجود آورده است. ما در این اثر به واسطه حضور او از چون و چرای زندگی آدم‌های ثروتمند و مشهور شهر باخبر می‌شویم؛ قشر مرفه و به ظاهر فرهیخته‌ای که فسادهای اخلاقی در بطن‌شان ویران‌کننده است.
اگرچه کلیت رمان به رشد، پیشرفت سپس سقوط اخلاقی هانس بویمان در شهر اشتوتگارت (فلیپس‌بورگ رمان) مربوط می‌شود اما هر فصل به زندگی شخصی یکی از افراد سرشناس این شهر می‌پردازد و تفاوت خودِ واقعی آنها با آنچه در جامعه هستنند را نشان می‌دهد.
داستان از منظر چهار زوج با گسستگی‌های متفاوت دیده می‌شود که فقط از روی عادت و مصلحت‌اندیشی کنار هم مانده‌‌اند. والزِر در این اثر نشان می‌دهد که چگونه آدم‌ها قربانی جاه‌طلبی‌های اجتماعی خود می‌شوند.
والزِر که خود نویسنده برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی بود - همان شغل بویمان - به خوبی طبقه مرفه نوظهوری که محصول شکوفایی آلمان در دهه 1950 میلادی هستند را می‌شناسند و این شناخت، دستاویز خوبی برای نگارش این رمان شد.
این اثر از فرم جالبی برخوردار است؛ هر کدام از فصل‌ها خود به تنهایی می‌توانند یک داستان کوتاه باشند که والزِر با چیره‌دستی آنها را به گونه‌ای کنار هم و در کلیتی بزرگ‌تر قرار داده تا اثری ماندگار پدید ‌آید. والزِر خوب بلد است چطور قصه‌ای را در دلِ قصه‌ای دیگر بگنجاند و از این فن در رمان به خصوص در فصل آخر به درستی استفاده کرده است. «فصل نمایش، به طور آزمایشی» فصلی متفاوت است که زندگی در فیلیپس بورگ، ریشه‌های دردناکش را به مخاطب نشان می‌دهد. در این فصل هانس که اکنون به واسطۀ ازدواجش با دختر خانواده‌ای سرشناس از سوی جامعه فیلیپس‌بورگ پذیرفته شده، دفترچه‌ای از «کلاف» پیدا می‌کند که روزی همسایه‌اش بوده و اکنون خودکشی کرده. کلاف منتقدی کتابخوان و تنگدست است اما برای مخارج روزانه حاضر نیست حتی کلمه‌ای را در نقدش برای خوشامد دیگران جابه‌جا کند. شاید او تنها شخصیت متفاوت با دیگر افراد فیلیپس‌بورگ باشد. داستان زندگی کلاف را در دفترچه‌ای که به بویمان رسیده، می‌خوانیم و در کنارش تغییرات شخصیت بویمان و شبیه شدنش به دیگر افراد جامعه فیلیپس‌بورگ را نیز شاهدیم. ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ که برنده جایزه ادبی هرمان هسه در سال 1957 شد، یک بیلدونگس رمان است؛ این نوع از رمان‌ها تمرکزشان بر بلوغ و شکل‌گیری جهان عاطفی و ذهنی شخصیت اصلی داستان از دوره نوجوانی تا بزرگسالی است. امیل اثر ژان ژاک روسو، دیوید کاپرفیلد اثر چارلز دیکنز و سیمای مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جویس از جمله موفق‌ترین بیلدونگس رمان‌ها هستند که زین پس باید ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ را هم به این لیست اضافه کنیم. در انتهای کتاب، یادداشت کوتاهی از «فلورین ایلیس» آمده که یک روز برای مصاحبه به خانه «والزِر» می‌رود. خواندن این یادداشت ما را بیشتر با والزِر و مهم‌ترین اثر او آشنا می‌کند.
این اثر که به تازگی و برای اولین ‌بار در ایران با ترجمه اژدر انگشتری، مترجم ادبیات آلمانی، از سوی نشر بیدگل منتشر شده، یکی از رمان‌های مهم معاصر است. امید است انتشار این رمان، بابی باشد برای آشنایی بیشتر با آثار این نویسنده که در ایران چندان شناخته شده نیست. کارل کرن، نویسنده آلمانی درباره والزر می‌گوید: «مارتین والزِر حمله نمی‌کند بلکه اصابت می‌کند... دقیق‌تر از این می‌شود چیزی گفت؟» و به راستی هم از این دقیق‌تر نمی‌توان گفت.

منبع: نوشتۀ نوا ذاکری، روزنامۀ اعتماد

بازخوانی انسان در ساحت جامعه‌ی بی‌گذشته

نگاهی به رمان «ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ» اثر مارتین والزر

«به کسی که فضیلت را تحقیر می‌کند، که وجود خودش را صرفاً مدیون نبودِ فرصت است باید گفت: همین‌که روی زمین گناه نشود کفایت می‌کند، دیگر مهم نیست با چه دلیل و انگیزه‌ای.
آدم همین که فرصت گیر بیاورد شرارت می‌کند، و فرصت هم گیرش نیاید، حداقل دلش به این خوش است که می‌تواند پز فضیلتش را بدهد. هانس فکر کرد: بنابراین فضیلت چیزی نیست جز نبودِ فرصت، و عمیقاً حس کرد که چقدر این دریافت در مورد خودش صدق می‌کند. فکر کرد: اینها دریافت‌های من‌اند، این‌ها تجربه‌های من از خودم و خیابان ترائوبرگ‌اند. مطمئناً آدم‌های خیلی بهتری هم پیدا می‌شوند: شاید آن بالا، در آن منطقه‌ی ویلایی.»

هانس بویمان نویسنده و روزنامه‌نگار ... برای استخدام به فیلیپس‌بورگ آمده ... در منزل خانواده فربر اسکان یافته ... همسایه‌ی نویسنده‌ای دارد به نام کلاف ... آدرس فرم استخدامی او را به دوستی دیرینه پیوند می‌دهد ... آنه فولکان ... پدر دختر پیشنهاد استخدام به وی می‌دهد ... یک مهمانی به خاطر وجود او ... حضور بزرگان تجاری، رسانه‌ای، هنری ... ارتباط نزدیک با آنه ...
مرد متاهلی از اعضای دعوت‌شده‌ی مهمانی ... با زن دیگری ... رابطه دارد ... یک خودکشی ...
مرد و زنی خوش‌بخت ... مرد معشوقه‌ای پنهانی دارد ... مهمانی ... بازی رولت ... یک رخداد غیرمترقبه ...
نوشته‌های برتولت کلاف به دست هانس می‌رسد ... داستان یک نمایش‌خانه ... هانس، ریلو، دیکو و اداره رادیو ... یک رابطه‌ی پنهانی دیگر... .


فیلیپس‌بورگ کجاست؟ یک شهر ناکجاآباد فاسد که توان فسادش از شهربودگی آن برنمی‌خیزد، عناصر فسادخیز آن انسان‌هایی هستند که شهر فصل مشترک حضور آن‌هاست، و قدرت شهروندی‌‌ای که از پول و ثروت برمی‌خیزد؛ قدرت اقتصادیی که از تولید نیست، منبعث از رانت و سیاست‌های کثیف مالی و جاه‌طلبی‌های انسان‌هایی‌ست که با فرهنگ و ادب بیگانه‌اند و چیزی به نام خردورزی و تولید اندیشه را نمی‌شناسند؛ ایشان کاسب‌کارانی هستند به‌غایت زیباروی زشت‌کردار، که زیبایی چهره را هم از ثروت فراهم کرده‌اند چونان‌که زشتی‌ خوی‌شان از خودخواهی‌هایی برمی‌خیزد که هر فعل و صفت و قیدی را به چهارچوب لغت‌نامه‌ی فاسدشان توجیه و بازتعریف می‌نمایند. انسان‌هایی نامتعادل، نامتوازن و نامتقارن که کژی تفکرشان در کجی اندام‌هایشان [چاقی و لاغری مفرط و اندام‌های ناهمگون] به رویت نشسته و هویت‌شان را نمایندگی می‌نماید، کاسب‌کارانی نوکیسه که شهوت ثروت‌اندوزیشان شهوات دیگرشان را راهبری می‌کند چونان‌که به‌سان یک طبقه‌ی مرفه نوظهور انگل‌وار از اندام طبقه‌ی متوسط ارتزاق نموده و آن‌را به نابودی کشانده و مجوزی برای طبقه‌ی فرودست صادر می‌نماید تا تعاریف پست خویش را در بستر جامعه ترویج نموده و شریک انهدام وضعیت ثبات و امن جامعه گردد به فریب آن‌که می‌تواند ذرّه‌ای از موجودیت‌اش صعود کند: «آرزوی یک آدمِ دیگر شدن وسوسۀ کشتنِ خود است... (ص 445)


انسان‌های تحصیل‌کرده‌ی با پرستیژ والزر گذشته‌ی مشروع را در پی اهداف مقتصدانه‌ی خویش تعریف نامشروع می‌نمایند چندان‌که هیچ ماضی‌ی باقی نمی‌ماند، یک مضارع مفسده‌انگیز تولید می‌شود که اعتنایی به ماضی ندارد، هرچند برآمده از یک ماضی نابهنجار است اما بدان نمی‌نگرد بلکه از آن در خود نشانی دارد، و درآمدهای نامشروعش توسط معلومات انسان‌های نامشروع از راه‌های نامشروع حاصل می‌شود و این قدرت نامشروع به روابط اجتماعی و خانواده‌گی سرایت یافته و مشروعیت نظام‌های انسانی را به پلشتی کشانده و موجبات شکل‌گیری روابط نامشروعی را فراهم می‌سازد که در بازتعریف‌های طبقه‌ی نوظهور مشروع پنداشته می‌شود.
والزر با هوشیاری روایات خویش را متوازی پیش می‌برد با این دلالت که تمامی شئونات این جامعه فاشیستی [اندیشه‌های فاشیسم را می‌توان در تمامی اندام‌های حرکتی این اجتماع که برای مقاصدش به حذف دیگران می‌اندیشد، رصد نمود] بر یکدیگر تاثیرات مستقیم دارند اما هیچ برداری تالی و پیرو دیگری نیست و خود قائم‌به‌ذات به کشتن چراغ برمی‌خیزد تا تاریکی را گسترده‌تر نموده و در این بی‌روشنایی نابودی طبقه‌ی متوسط را به سور بنشیند.
والزر با طنزی یگانه رابطه‌های منفعت‌طلبانه را بر تفکرات ماکیاولیستی بنا نهاده و این نحله‌ی فکری را مصلحت‌محور معرفی می‌نماید چندان‌که در هر استنتاجی، عناصر نامشروع با تبیین شریعتی نو، مشروعیت و حقیقت را به‌خاطر مصلحت‌ ذبح شرعی می‌نمایند. جامعه‌ای فاسد شکل می‌گیرد که اخلاقیات و قواعد فسادبرانگیز خویش را به‌عنوان احکام مترقی بازتعریف می‌نماید و بدین‌سان رشد سرطانی ثروت در طبقه مرفه و قاچاق در طبقه فرودست به نابودی فرهنگ می‌انجامد، و این بی‌فرهنگی بافت تمام زندگی‌ها را مورد تجاوز قرار داده، و عناصر ثروتمند متکثر در جامعه‌ی دانشگاهی و آکادمیک را هم مدعیان بی‌فرهنگی معرفی می‌نماید که در پی جاه‌طلبی‌های مالی و نامی به این عرصه ورود نموده‌اند و بدین‌سان انسان و خانواده از معنای حقیقی خویش تهی می‌گردد: « سیگاری‌ای که محتاج پول سیگارش است آدمِ گفتنِ حقیقت به دیگران نیست.» (ص 437)


والزر مهم‌ترین بردار فسادبرانگیز را رانت‌های مالی منبعث از سیاست دانسته، چونان‌که در پی یافتن قدرت‌ اجتماعی، قواعد نامشروعی را بازتعریف می‌نمایند جهت پای‌مال نمودن ارکان برابری و تساوی‌خواهانه‌ی جامعه که به‌تبع تحدید آزادی را به‌همراه خواهد داشت، محدودیتی که منجر می‌شود به تعریف اخلاقیات توسط ناهیان اخلاق، که با لباس تشرع درصدد مشروعیت بخشیدن به توجیهات خویش‌اند به عنوان ارکان ساده و سالم زیستی. یک درک عمیق و جامعه‌شناسانه از سوی نویسنده که عدم‌وجود یک طبقه حذف‌شده را به‌مثابه‌ی ویرانی سیستم تولید اندیشه معرفی می‌نماید، دردی که جامعه به‌شدت از آن متألم است. چون فقط فرهنگ است که می‌تواند آن‌را به آرامش و امنیت برساند؛ در واقع والزر به زیبایی سخن از چیزی می‌گوید که اینک نیست آن‌هم در بطن بردارهایی که باعث نابودی آن شده‌اند. در تنافر بردارها، آن‌جایی که اقتصاد رانتی و ثروت‌اندوزی صعود می‌نماید، اخلاق به حضیض ذلّت کشانده می‌شود، و انسان ملعبه‌ی کالاانگاشته‌شده است که در نگاه منفعت‌محور جامعه بدل به هیولایی می‌شود با حیوانی در سر، که قواعد اجتماعی‌اش جنگلی‌ست؛ و حیوانی دیگر میان دوپای‌اش که تعریف زن (به‌عنوان عنصر زاینده‌ی جامعه) را به تنانگی محض می‌کشاند: «تلاش‌های مذبوحانۀ آلیس برای اینکه یک کمِ دیگر در کانون توجه باشد را این حضرات همیشه فوراً دعوت به همخوابگی تعبیر می‌کردند؛ هیچ‌کدامشان متوجه نیستند که آلیس چقدر افسرده است. دیدن این چیزها اسف‌بار است.  آلیس یک دوست خیرخواه و ازخودگذشته است، تا آنجا که حاضر است از منافع شخصی خودش بگذرد، برای همین هم همه از او سو ءاستفاده می‌کنند.» (ص 126)


در کتاب با خیانت‌های متعدد و وافر زناشویی‌‌ای مواجه‌ایم که ریشه‌ی آن توسط نویسنده در بی‌اخلاقی‌ها و خیانت‌های عرصه‌های اقتصاد و سیاست کاویده می‌شود: «آدم تو این شغل جاروی کساییه که نمی‌خوان دستاشون کثیف بشه»  دروغ‌های سیاسی به عرصه‌ی اقتصاد رسوخ کرده، سپس به بستر اجتماع کشانده شده و بعد در خانواده شایع می‌گردد. درواقع رعایت اصول اخلاق فردی مخل سیاست‌های شخصی‌ی هستند که از حرکات جمعی برآمده‌اند و از نظام کلان تبعیت می‌نمایند، پس فرد ناهی آن‌ها می‌گردد، یا در مقام بازتعریف و توجیه آنان برمی‌آید؛ اخلاق، قربانی جاه‌طلبی‌های فردی می‌گردد چونان‌که همه عناصر انسانی، به‌ویژه زنان، قربانی سیستم منفعت‌محور و نظم فاشیستی می‌شوند.


والزر انسان‌هایی خلق نموده که تعادل اندامی و روانی ندارند: «وقتی خواستن و توانستن نسبتِ درستی نداشته باشند، عقده‌ها به وجود می‌آیند.»  و در این عدم‌توازن خیره به داشته‌های دیگران‌اند و برای تصاحب‌شان دست به هر کاری می‌زنند، که پایه‌ی اصلی رفتارشان دزدی‌ست؛ زمان می‌دزدند، مدرک، فرصت، زن، فکر و ... می‌دزدند، و در این جریان والزر به‌زیبایی نشان می‌دهد طبقه‌ی فرودست به تقلید ناشیانه از این دزدی‌ها به سرقت‌هایی رهنمون می‌شوند تا شیوه‌ی برخورد سیستم با آن‌ها بتواند پرچم عدل و عدالت را برافرازد!
اختلاف جامعه‌ی طبقاتی والزر بیش‌تر بر محور یک تقابل شکل می‌گیرد تا تلاش‌های یک گروه؛ تقابلی میان سیاست‌های دروغین و پندارهای مردمی؛ درواقع رانت اصلی‌ طبقه‌ی نزدیک به سیاسیون سیّاس، آگاهی ایشان نسبت به دروغ‌هاست، ناراستی‌‌هایی که طبقات دیگر راست می‌پندارند و هستی خویش را بر سر این بازی می‌گذراند؛ و بدین‌سان والزر دروغ‌های نهادینه‌شده در فیلیپس‌بورگ‌ را در قامت تناقض‌های ساختاری شهر و شهروند آشکار می‌سازد: تناقض بین درون آدم‌ها و بیرون‌شان - تناقض بین درون آپارتمان‌ها و بیرون‌شان - تناقض بیرون و درون مغزها، زندگی‌ها، نیّات و ... .


در این راستا شخصیت محوری والزر یک خط رابط یا عامل برای شناخت دیگر روابط است که پیوندهای فیلیپس‌بورگ‌اند؛ هانس، شخصیت اصلی داستان بسیار منحصربه‌فرد است، او نه قهرمان است، نه ضدقهرمان؛ هیچی نیست، حتا شخصیت اصلی هم نیست؛ او هست تا با بهانه‌ی حضور و پرسه‌ی او بوی تعفن شهر شنیده شود؛ تعفن آدم‌ها؛ او شبیه همه‌ی شهروندهاست و همه شبیه او؛ او آغشته به اهداف انسان والزری با جریانی نرم در هر فرد تکرار می‌شود، و تکرر هر شخص را در او به نظاره می‌نشینیم. تکرار آدم‌هایی که بدون‌تردید برآمده از تاریخ‌اند اما حامل هیچ تاریخی نیستند، تاریخی که از پس انکارش جعل شده است و هیچ‌کس نگران تکرارش نیست چون با جعل پساانکارش آدم‌ها بدل به بوم‌رنگ‌هایی شده‌اند که در یک فاصله‌ی متعین به رفتارند و آن‌را به‌مثابه آزادی جشن می‌گیرند: «همه علیه همه، آزادی این است.» (ص 135)


نویسنده با زبانی ویژه و طرحی استادانه معضلات و فسادهای یک نظام هماهنگ مبتنی بر سیاست‌های ریاکارانه را بی‌هیچ قضاوتی روایت می‌کند و فاصله‌ی خویش را با مخاطب حفظ می‌کند چونان‌که خواننده‌ی اثر، هیچ‌یک از این آدم‌ها نیست؛ آدم‌هایی که به‌طورکامل شبیه هم‌اند اما متفاوت به نظر می‌رسند (و این‌جا تلنگر نویسنده بر مخاطب فرود می‌آید که آیا تفاوت‌ها می‌توانند دلالت‌های بنیادینی بر شباهت‌ها باشند؟!) چونان‌که ازدواج‌های‌شان به‌مثابه پیوند اجتماعی یک رویه‌ی متظاهرانه است برای پوشاندن نیّات فسادبرانگیز، و بدین‌سان هر پیوند اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، هنری) مشمول این مفسده‌ی آدم‌هاست، انسان‌هایی که برای صعود بر اجساد یکدیگر هم پای می‌گذارند، درواقع نگاه والزر به مرگ، اندیشه‌ی فقدان آدمی نیست، نگاه متفاوت و سیاست‌مآبانه‌ی جامعه به آن است؛ نگاه مقتصدی که حال‌ش را تا مرز انفجار چونان بادکنکی متورم می‌سازد، و هنوز تشنه‌ی دمیدن یک نفس دیگر به آن است، بادکنکی که در پی ترکیدنش چنگ در بادکنک دیگران خواهد زد. هرکس به رشد سرطانی خویش می‌اندیشد و در این مدار وجود جریان‌های نوپا سقط خواهد گردید، و نوزادی (اندیشه‌ی جدیدی) متولد نخواهد شد. یک خودخواهی جاه‌طلبانه که به نفرت از دیگران می‌انجامد: «این نفرت را ترومای خلقیات موروثی‌اش می‌دانست، چون روی‌هم‌رفته نسبت به آن مسائلی که در گذشته خیلی حساسیت‌زا بودند واقعاً بی‌تفاوت شده بود.  ولی از ترومایش با دقت مراقبت می‌کرد، برایش تجسمِ جوانیِ پر از رازها و ترس‌های طبیعی بود، ترس‌های روحی.» (ص 255)

منبع: از صفحه کتاب‌ها مهیای رقص‌اند

بالا و پایین جامعه

دربارۀ رمان ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ اثر مارتین والزر

مجله سیسرو در سال 2007، مارتین والزر (1927) را در ردیف یکی از 500 روشنفکر آلمانی قرار داد: درست پس از پاپ بندیک شانزدهم و پیش از گونتر گراس. همین وجه روشنفکری و فعالیت‌های سیاسی‌ اوست که در طول زندگی‌ سیاسی‌‌ادبی‌‌اش از چپ به راست مدام در تغییر بوده: او در دهۀ چهل به عضویت حزب نازی درآمد، پس از جنگ دوم، به تحصیل ادبیات و فلسفه پرداخت تا مقطع دکترا. پایان‌نامه دکترایش به فرانتس کافکا اختصاص داشت. او با نمایشنامه‌نویسی شروع کرد و در ابتدای دهه پنجاه به رمان‌نویسی روی آورد. به موازات کارهای ادبی‌اش، فعالیت‌های سیاسی‌اش را نیز ادامه داد: در دادگاه دوم جنایت‌های جنگی آلمان نازی که در دهۀ شصت در فرانکفورت برگزار شد حضور داشت، در اعتراضات جنگ ویتنام شرکت کرد، و از اواخر دهۀ شصت میلادی با بسیاری از روشنفکران چپ آلمان به همراه گونتر گراس از ویلی برانت برای نخست‌وزیری آلمان غربی حمایت کرد. در همان دهه به حزب کمونیست آلمان غربی پیوست و سپس در دهه هشتاد به راست سیاسی تغییر جهت داد. مهم‌ترین اثر او ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ است که در سال 1978 منتشر شد: هم موفقیت ادبی برایش به ارمغان آورد، هم موفقیت تجاری. او در سال‌های 1957 و 1981 برنده دو جایزه ادبی مهم آلمان شد: جایزه هرمان هسه و گئورگ بوشنر. آنچه می‌خوانید نگاهی است به رمان ازدواج‌های فیلپیس‌بورگ که با ترجمه اژدر انگشتری از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.

ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ اولین رمانی است که از مارتین والزر در ایران چاپ شده که این رویداد را برای ادبیات داستانی ایران باید به فال نیک گرفت؛ چراکه ما با خوانش این رمان با نویسنده‌ای قوی آشنا می‌شویم که بلد است چگونه روایت کند و بنویسد. مارتین والزر در 24 مارس 1927 در آلمان به دنیا آمده و دانش‌آموخته دانشگاه توبینگن و رگنزبورگ در رشته ادبیات، فلسفه و تاریخ است. او نگارش رمان ازدواج‌های فیلیپس‌بورگ را که از مهم‌ترین آثار او به‌شمار می‌آید، در 9 اکتبر 1954 آغاز می‌کند و آن را در 27 آگوست 1956به پایان می‌رساند.

اگرچه سال‌ها از نوشتن این رمان می‌گذرد، اما چنان داستان و روایت قدرتمندی دارد که گویی تمامی اتفاقات آن در زمان حال رخ می‌دهد. به عبارت دیگر رمانی است برای همه زمان‌ها. مارتین والزر در ابتدای کتاب این چنین می‌نویسد: «این رمان وصف حال هیچ فرد معاصری نیست، ولی نویسنده امیدوار است خود آنقدر معاصر باشد که تخیلات از واقعیت نشات‌گرفته‌اش برای این و آن مثل تجربه‌های شخصی‌شان به نظر بیاید.»

رمان روایت زندگی مردی است به نام هانس بویمان که برای روزنامه‌نگاری، از روستا به شهر اشتوتگارت (فیلیپس بورگ رمان) آمده است. رمان چهار فصل دارد که در فصل اول آن با عنوان «آشنایی»، به‌واسطه شخصیت اصلی با دیگر شخصیت‌های رمان آشنا می‌شویم؛ شخصیت‌هایی که هرچه جلوتر می‌رویم، شناختمان از آنها و زندگیشان بیشتر می‌شود. راوی دانای کلی است که گویی بر همه چیز احاطه دارد و به دقت رویدادها را روایت می‌کند. مارتین والزر با چیره‌دستی تمام همه چیز را با جزییات روایت می‌کند، از مکان گرفته تا حالات چهره شخصیت‌ها. به این ویژگی می‌توان در همان شروع داستان پی برد: «...در یک آسانسور شلوغ همه نگاهشان را از هم می‌دزدند. هانس بویمان هم بلافاصله حس کرد که آدم نمی‌تواند در صورت غریبه‌ها، وقتی آنطور رخ به رخشان ایستاده، زل بزند. متوجه شد که هر جفت چشم دنبال جایی می‌گشت که بتواند روی آن بماند.»

هانس بویمان به قصد پیشـرفت و ترقی در عرصۀ روزنامه‌نگاری به فیلیپس‌بورگ آمده، اما در همان رودررویی نخستش با شهر و نپذیرفتنش از سوی «بوزگن»، سردبیر نشریه‌ای که قرار است در آن کار کند، او را دچار سرخوردگی می‌کند؛ گویی هیچ‌کس به او اعتنایی ندارد و خود را غریب می‌داند در شهر. مارتین والزر به گونه‌ای شخصیت‌ها را کنار هم قرار داده که مخاطب باید از همان آغاز با دقت آنها را در ذهن خود ثبت کند تا در ادامه متوجه نسبت‌ها و روابطشان با یکدیگر شود.

بویمان برای سکونت در شهر به محله‌ای فقیرنشین می‌رود که چندان از تجملات در آن خبری نیست و همگی مستأجرهایی تنگدست‌ هستند. با زندگی و احوالات اهالی این محله از جمله خانم فربر که صاحبخانه هانس بویمان است، بسیار دقیق آشنا می‌شویم. نویسنده محله‌ای را که بویمان در آن قصد زندگی دارد، چنین توصیف می‌کند: «خیابان فرعی کوتاه و دلگیری که فقط یک طرفش ساخت‌وساز شده بود. اتاق شلنگی بود تنگ و باریک. خیابان را یک تیغه آجر که کم‌کم به رنگ زرشکی در می‌آمد اشغال کرده بود، طوری که خانه‌ها را فقط می‌شد از روی شماره‌هایی تشخیص داد که آن‌ور باغچه‌هایی به عرض یک متر و بالای درهای تنگ به راحتی قابل خواندن بودند... خانم فربر، زن صاحبخانه‌اش، به شلنگ دلگیری که بویمان را به آن برد می‌نازید، چون با وجود تاریک و لخت‌بودنش، همه چیز خیلی تمیز بود.» در این بخش از رمان به‌روشنی می‌توانیم ببینیم که نویسنده با تبحر و ریزبینی، جزییات را روایت می‌کند، بدون آنکه به ورطه زیاده‌گویی بیفتد؛ به عبارت دیگر چنان رویدادها و مکان‌ها را برای مخاطب ترسیم می‌کند که از خواندن آنها خسته نمی‌شود.

هانس بویمان در فیلیپس‌بورگ همکلاسی‌ای دارد به نام آنه فولکمان که از خانواده‌ای ثروتمند با جایگاه اجتماعی بالا است. نویسنده با روایتی از ارتباط بویمان با آنه فولکمان و خانواده‌اش، ما را با جهان، اخلاقیات و روحیات قشر مرفه آن روزگار آلمان آشنا می‌کند؛ مردمانی که همیشه در عیش‌و‌نوش به سر می‌برند و جز منافع خودشان به هیچ چیز دیگر توجهی ندارند، آدم‌هایی که حتی برای رسیدن به درجات بالاتر حاضر می‌شوند اخلاقیات را هم زیر پا بگذراند. مارتین والزر لحظه دیدار هانس بویمان و آنه فولکمان را این‌گونه توصیف می‌کند: «هانس به بالا که رسید نفسش بریده بود. آنه روی صندلی آنتیکی با دسته‌های کنده‌کاری شده نشسته بود- هانس بلافاصله متوجه شد که از این معذب‌تر دیگر نمی‌شد در آن اتاق نشست- و بافتنی می‌بافت. آنه سرش را بالا آورد... نیمچه لبخندی زد، رفت سمت هانس و با صدای ضعیف و خیلی نازکش به او سلام کرد.» بویمان به‌واسطه آشنایی با این خانواده ثروتمند و پرنفوذ، مسیر پیشرفتش در فیلیپس‌بورگ هموارتر می‌شود. او که قرار بود با هری بوزگن کار کند، با پیشنهاد بهتری که از سوی آقای فولکمان (پدر آنه فولکمان) به او می‌شود آن کار را فراموش می‌کند و از این بابت هم خوشحال است. بویمان به‌واسطه پذیرفتن این کار با آنه ازدواج می‌کند. نویسنده به‌ درستی بویمان را شخصیتی ترسیم می‌کند که هیچ آشنایی با آداب و رسوم شهری ندارد و نمادی است از مردی روستایی؛ والزر این‌گونه روستایی‌بودن بویمان را نشان می‌دهد: «با میوه‌ای که توی آن نوشیدنی شفاف شناور بود چه‌کار باید می‌کرد؟ شبیه زیتون بود. آن را می‌خوردند؟ اول می‌خواست ببیند این پارتی‌روهای با تجربه چه بلایی سر این زیتون می‌آورند. بعضی‌ها راست راستی آن را در دهانشان غیب کردند، بعضی‌ها آن را ته گیلاس باقی گذاشتند. حالا کدامشان کار درست را کرده بود؟»

سه فصل دیگر رمان دارای این عنوان‌ها هستند: «مرگ تبعاتی دارد»، «نامزدی در باران»، «فصل نمایش، به طور آزمایشی». هر فصل روایت زندگی یک زوج است، زوج‌هایی با گسستگی‌های متفاوت که فقط از روی عادت و مصلحت‌اندیشی کنار هم مانده‌اند. نقطه مشترک هر چهار زوج، خیانت آنها نسبت به همسرانشان است. اگر مردها به لحاظ اجتماعی از موقعیت خوبی برخوردار هستند، اما از منظر اخلاقی دچار ضعف و انحطاط‌اند. در فصل «مرگ تبعاتی دارد»، با پزشک سرشناسی در شاخه «زنان و زایمان» مواجه هستیم به نام بنرات. او درحالی‌که متأهل است رابطه‌ای پنهانی با زنی دیگر به نام سسیل دارد. بنرات اگرچه پزشکی سرشناس است، اما با وقاحت تمام به زنش بیرگا خیانت می‌کند و این چنین به سسیل ابراز علاقه می‌کند: «بنرات گفت عاشق سسیل است. مثل افتادن هرازگاه قطره آب از شیری که درست بسته نشده و چکه‌کردن جرینگ‌کنانش در سکوت.» اما بنرات نمی‌خواهد یا نمی‌تواند این کار را خیانت یا کاری از روی شهوت‌پرستی تلقی کند؛ «بنرات خیلی دوست داشت خودش را با این جماعت شهوت‌پرست- در این مورد هر دلیلی از نظر او درست بود- متفاوت ببیند. و سسیل هم با آن زن‌های پشت پرده مانده فرق داشت. او معشوقه نبود.» بنرات از اینکه خیانتش لو برود و اعتبار و جایگاه علمی‌اش خدشه‌دار شود بسیار می‌ترسد؛ «بنرات در شهر دکتر معروفی بود، در کلینیک الیزابت رییس یک بخش بود، زن‌های آدم‌های کله‌گنده پیشش می‌آمدند، مجبور بود به فکر وجهه‌اش باشد.»

این رمان علاوه بر اینکه به موضوع خیانت می‌پردازد، به رویارویی دو طبقه فرودستان و فرادستان هم اشاره‌هایی می‌کند و در اواخر کتاب به‌صراحت می‌نویسد: «ازدواج‌های فیلیپس بورگ بخشی از قدرت عظیمش را از تنش پایدار بین بالاوپایین به‌دست می‌آورد.» به قول کارل کرن منتقد ادبی، «مارتین والزر حمله نمی‌کند، بلکه اصابت می‌کند... دقیق‌تر از این می‌شود چیزی گفت؟»

منبع: نوشتۀ علیرضا رحیمی‌نژاد، روزنامۀ آرمان ملی