ابله
توضیحات
كتاب ابله يكي از مشهورترين آثار فئودور داستايوفسكي به ترجمه ي صديقه عيوضي و چاپ انتشارات آواي مهديس است.
پرنس ميشكين، آخرين بازمانده ي خاندان بزرگ و اصيل ميشكين، كه به دليل ابتلا به بيماري صرع، به حالتي نيمه ابله درآمده است، پس از گذراندن دوران درمانش در سوئيس، به وطنش روسيه باز مي گردد. او در راه بازگشت با جواني به نام روگوژين آشنا مي شود كه درباره ي عشق بي حد خود نسبت به ناستازياي زيبارو مي گويد. آقاي ميشكين پس از جدايي از روگوژين به ديدار يكي از اقوام دورش، ژنرال اپانچين، مي رود و درمي يابد كه ناستازيا به نحوي در زندگي اين خانواده نيز خودنمايي مي كند. پرنس كه نمونه ي بارز يك انسان كامل است، به خاطر سادگي و مهرباني بيش از حدش و تناقض عميقي كه با پول پرستي و بي اخلاقي حاكم بر سن پترزبورگ دارد، در چشم افراد گوناگون جامعه ي پر فساد روسيه ابله جلوه مي كند و در پي انسانيت و اخلاق والاي خود سبب كشته شدن بسياري از شخصيت ها از جمله معشوقه اش ناستازيا مي شود.
گزیده ای از کتاب
پنج روز است به ديدار او نرفته ام چون نگرانم كه مرا نپذيرد. او دائم مي گويد من آزادم و هر زمان كه بخواهم تو را اخراج مي كنم و به خارج از روسيه مي گريزم، او در اين باره با من صحبت كرده است. گاهي براي تهديد من چنين اظهاراتي مي كند، گاهي موضوعي براي خنديدن در من مي يابد و گاهي هم اخم هايش را درهم مي كشد و چهره اي غم زده به خودش مي گيرد و در سكوت محض فرو مي رود من بيشتر از اين حالت او مي ترسم. به خودم گفتم نبايد هيچ وقت دست خالي به ديدنش بروم اما هداياي من فقط سبب استهزا و خشم او مي شود، اثر ديگري ندارد. شال بسيار زيبايي كه در عمرش نديده بود را به او هديه دادم و او در مقابل چشمان من آن را به كاتيا داد.