دکوپاژکینه آگورا
کتابی است نوشته تیموتی بارنار، از مجموعه کتابهای کینو-آگورا، و چاپ نشر لگا. این اثر پیرامون یکی از مهمترین موارد تکنیکی سینما، یعنی دکوپاژ، نوشته شده است.
لوییس بونوئل زمانی در مقاله بحثبرانگیز «دکوپاژ یا بخشبندی سینمایی» نوشت: «اولین بارقههای درونی یک فیلم و هسته اولیه تصاویر آن، در مرحلهای شکل میگیرد که به دکوپاژ معروف است.» بخشبندی، آفرینش، بخشبخش کردن یک چیز برای تبدیل کردن آن به چیزی دیگر. چیزی پیشتر وجود نداشته و حالا به وجود میآید. سادهترین و پیچیدهترین شیوه آفرینش و بازآفرینی. تبدیل مادهای بیشکل به یک سمفونی. وهلهی مهمی از فیلم، آفرینش از طریق بخشبخش کردن است.
برای بازآفرینی یک منظره در سینما، باید آن را به ۵۰ یا ۱۰۰ قسمت یا حتی بیش از آن تقسیم کرد. بعد باید قطعات را یکی پس از دیگری مثل دستهای کرم پشت سر هم قطار کرد تا فیلم شکل بگیرد؛ قطاری طولانی از جنس سکوت که محصول به هم چسبیدن قطعات مادی (تدوین) و قطعات غیر مادی (دکوپاژ) است.
دیدگاه بونوئل، در دوره خودش نیز چالشی بود. کسی نمیدانست، او چگونه میتواند با نوشتن چنین بیانیهی کوچک و تأثیرگذاری به زبان اسپانیایی، مفهوم فرانسوی دکوپاژ را به خوانندگان اسپانیایی معرفی کند، درحالیکه حتی در میان انبوه کتابها و مقالات فرانسوی در دهه ۱۹۲۰، کمتر به این واژه برمیخوریم.
احتمالاً طی دو سه سال پیش از نوشتن این متن، که درست چند ماه پیش از ساختن اولین فیلمش، سگ آندلسی، (۱۹۲۹) منتشر شد، نزد ژان اپشتاین با دکوپاژ شده بود. ولی خود اپشتاین هم، در هیچیک از نوشتههایش نامی از دکوپاژ نمیبرد؛ شاید آن سالها فرهنگ شفاهی پر و پیمانی در حوزه سینما برقرار بوده که هرگز به متون آن دوره راه نیافته است.
هرچند آنطور که بونوئل میگوید همان سالها نیز، فقط عدهای سرخوش و اندک دکوپاژ را به اندازه او جدی میگرفتند. او در جایی با گله میگوید: جای تأسف است که به استثنای شش هفت نفر در فرانسه، -اسپانیا که هیچ- مابقی فیلمسازان حرفهای، چیزی بیشتر از مردم عادی درباره دکوپاژ نمیدانند.
اینکه بونوئل، با علاقه وافری که به حشرهشناسی داشت، فیلم را به کرمی قطعهقطعهشده تشبیه کند چندان مایه تعجب نیست؛ عجیب اینجاست که در تنها متنی که اپشتاین از دکوپاژ در آن نام میبرد نیز به همین واژه برمیخوریم: «انگلیسیها فیلم را Movie (متحرک) مینامند، شاید به این دلیل که میدانند اولین ویژگی چیزی که بناست تصویرگر زندگی باشد، جنبوجوش است. Grouiller یعنی جنبیدن و لولیدن کرممانند. شعر، محصول همنشینی و تصادم جزئیات است و فیلم، نتیجه درآمیختن و ترکیب ذرهذره فرمها طی دکوپاژ.»
کتاب حاضر از مجموعه کینو-آگورا در تلاش است تا به معنای قابل اتکایی از این مفهوم مهم سینمایی برسد.
قسمتی از کتاب دکوپاژ:
پودوفکین در رساله کلاسیک خود در سال ۱۹۲۶ به فیلمسازان، -در واقع فیلمنامهنویسان- هشدار میدهد که فیلم در مرحله فیلمنامهنویسی تدوین میشود. این -به ویژه در خصوص تصاویر- یکی از وجوه دکوپاژ است. ژان ژرژ اوریول آشکارا با او هم نظر است و دکوپاژ را تصور وهمآلودی میداند که پیش از ساخت فیلم بهطور مجازی در خیال شکل میگیرد.
هشدار پودوفکین برگرفته از بخشی از جستار اوست که مونتاگو آن را به «پرداخت کنشها در بنمایه روایت» ترجمه میکند. این معادل دقیقی برای عبارت روسی پودوفکین نیست و بهتر است آن را به «پرداخت فرمی بنمایه» برگردانیم؛ زیرا بدین طریق، هم گویای گسترش طرح داستان فیلم است و هم تبدیل آن به فرم بصری که یکی از مضامین مهم در صفحات بعدی جستار پودوفکین است. مونتاگو با ترجمه جستار پودوفکین به فرانسوی، دکوپاژ را پس از طی سفرهای طولانی در سرزمینهای بیگانه، به موطن اصلیاش یعنی نقد فرانسوی باز میگرداند تا در عصر صنعت کلاسیک سینما، دوباره شکوفا شود و از معناهای قبلی خود یعنی فیلمنامه نهایی یا طراحی صحنه فراتر رود.
دکوپاژ در این معنای جدید، علاوه بر معانی قبلی خود و علاوه بر پرداخت فرم فیلم، به معنای نفس طرح اولیه فیلم است. راجر لینهارت در سال ۱۹۳۶، یعنی زمانی که بازن هنوز نوجوانی ۱۷ ساله بود، همین معنا را به نحوی موجز و پرمغز و با زبانی گویاتر از اوریول بیان کرد: اخیراً، به این نتیجه رسیدهام که تدوین، مربوط به بعد از ظاهر شدن فیلم است و دکوپاژ قبل از آن، یعنی زمانی که هنوز سوژه در ذهن خود فیلمساز است.
در جای جای صنعت سینمای کلاسیک فرانسه، چنین دیدگاهی همسو با تعریف لینهارت به چشم میخورد. مثلاً آنری کالف، فیلمساز فرانسوی، چند دهه بعد با یادآوری دوره کارآموزی خود نزد پیر شانل در دهه سی، میگوید: شانل تدوین را پیش از پیاده کردن آن روی فیلم، در ذهن خود طراحی میکرد. او کلیت فیلم را حتی پیش از آغاز فیلمبرداری، در ذهن خودش دیده بود. وقتی میخواست نمای نزدیک بگیرد، پیشاپیش میدانست مدت آن در مرحله تدوین چقدر خواهد بود.