آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 1
دوست نداشتم 0

بحر و نهر

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
292041
شابک:
9789644487903
موضوع:
داستان های فارسی قرن 14
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعي
تعداد صفحه:
279
طول:
21.5
عرض:
14.5
ارتفاع:
1.3
وزن:
324 گرم
قیمت محصول:
1,100,000 ریال
موجود نیست
درباره بحر و نهر:

کتاب بحر و نهر نوشته‌ی منیرالدین بیروتی است. این نویسنده‌ در سال 1349 در بغداد متولد شده و تاکنون از او چند مجموعه داستان کوتاه و رمان منتشر شده است. «فرشته»، «تک‌خشت»، «چهار درد»، «دارند در می‌زنند»، «سلام مترسک»، «ماهو» و «آرام در سایه» از آثار منیرالدین بیروتی هستند. بیروتی کتاب بحر و نهر را طی چهار سال نوشته و با نوشتن آن کوشیده نگاهی به عشق و عرفان در دوران معاصر داشته باشد.

اتفاقات این رمان در دهه‌ی 1390 در جریان هستند. رمان زندگی جوان دانشجویی به نام «ایرمان» را روایت می‌کند که به خاطر پاره‌ای از مسائل مجبور می‌شود قید ادامه تحصیل را بزند. بیروتی شاگرد هوشنگ گلشیری و شهریار مندنی‌پور بوده و به فرم و تکنیک در داستان‌هایش توجه زیادی دارد. این کتاب سه بخش دارد و هر بخش خود به قسمت‌هایی تقسیم شده است. البته این تقسیم‌بندی‌ها کاملا بجا بوده و با توجه به بار معنایی کتاب به مخاطب فرصتی برای درنگ و تأمل می‌دهد. نویسنده این کتاب را طوری نوشته که مخاطب ناگزیز است سطح ماجرا را رها کند و در عمق و کیفیت آن دقیق شود.

در بخشی از متن کتاب بحر و نهر آمده است: «نه. من فقط نگاه می‌کردم. انگار کسی را نمی‌شناختم. همه غریبه بودند برام. خاله گیسو غش کرد من هِرهِر خندیدم. بعد غش‌غش خندیدم. مانتوش تنگ بود. خاله گیسو هم چاق. زیر بغل‌اش پاره شده بود… چه می‌دانم به چی فکر می‌کردم… از کفن علی خونابه سرازیر بود. می‌چکید همین‌جوری. کفن‌اش را پُر از پنبه کرده بودند. هِی داد می‌زدند که زود خاک‌اش کنند… طفلکی خواهرش مشت می‌زد تو سینه‌اش. بعد هِی کوبید تو صورت‌اش. یک عالمه انگشتر و این چیزها دست‌اش بود صورت‌اش شد غرقابه‌ی خون…»