وقتی باران می بارد (داستانی غمناک از عشق و امید)
هرگز روزی را بدون روشنایی تصور نمیکردم. روزی بدون امید. روزی که جایی بایستم و از آنجا هیچ چیز برای دیدن وجود نداشته باشد.
من گم شده بودم،
من صدمه دیده بودم،
من غیر قابل دسترس بودم؛
یک شب زندگی مرا برای همیشه تغییر داده بود.
دختر نوجوانی به نام «کیت الکساندر» در شبی بارانی اتفاق بدی را از سر میگذراند که تمام زندگیاش را تحت تأثیر قرار میدهد. «بیو بنت» دوست سالیان سالش که به او علاقه دارد، تنها کسی است که حضورش مرهمی بر زخم اوست، اما با دیدار «آشر هانت»، پسری مرموز و خواستنی، زندگی کیت وارد مرحلهی جدیدی میشود و...
«وقتی باران میبارد» قصهی دردهای فروخورده، زخمهای زندگی و اتفاقات ناگوار است و در عین حال قصهی عشق، امید، پذیرش و پیوندهای عمیق روح انسانهاست. این اولین و پرمخاطبترین کتاب از سهگانهی عاشقانهی «باران» اثر نویسندهی آمریکایی «لیزا دِ یانگ» است.