شهریاری ناممکن
آلن اِس. وايس، نويسندهی كتاب، به گفتهی خودش يک اشتراوسی است. کسی که دکترايش را هم در فلسفه و هم مطالعات سینمايی و پرفورمنس از دانشگاه نیويورک گرفته و پاياننامهی دکترای فلسفهاش به مرئی و نامرئی، اثر واپسین و ناتمام مرلوـپونتی، اختصاص يافته است. او در فرانسهی دههی هشتاد در کلاسهای داغ ميشل فوکو، ژيل دلوز و رولان بارت حاضر بوده و به هر دو زبان انگلیسی و فرانسه مینويسد. اين مجموعه نخستین ترجمه از آثار وايس و در حکم معرفی او به علاقمندان فارسیزبان اين حوزههاست. نکتهی مهم دربارهی جغرافیای کتاب حاضر يعنی نحوهی چینش و ضرورت گزينش مقالات اين است، که هم تنوع و گستردگی موضوعات و هم شیوهی ريزوماتیک اتصالات و سنتزها در نحوهی ارائه موضوع در هر مقاله، و نیز شیوهی مفصلبندی و بهپیش بردن تحلیل و تفسیر بنا به هر بحث، همگی به گسترههای کثیر ــ از فلسفه گرفته تا زبانشناسی، مطالعات سینمايی، روانکاوی و ديگر حوزههای فرعیترــ راه میبرند. کلیت گشودهی کتاب حاضر با جستارهايی در ساحت فلسفه آغاز میشود؛ مثلاً چهار مقالهی نخستــ که با اتکا به سه چهرهی محوری باتای، کافکا و ساد، در میانهی فلسفه و ادبیات حرکت میکنندــ همگی مساله «بدن» را پیش میکشند...
«شهریاری ناممکن» شرحی بر مظومهی فکری منتقدان مدرنیته
فرهاد اکبرزاده، مترجم و ویراستار حوزههای فلسفه و زیباییشناسی: به زعم من در سال ۱۳۹۶ دو كتاب مهم منتشر شد؛ شهریاری ناممكن نوشته آلن اس. وایس و چگونه شعر بخوانیم نوشته تری ایگلتون. مطالعه این دو کتاب برای علاقهمندان به فلسفه، زیباییشناسی، هنر و ادبیات را توصیه میکنم. شهریاری ناممکن با ترجمه پویا غلامی و ایمان گنجی، نخستین اثری است كه از آلن اس. وایس به فارسی برگردانده شده و معرف خوبی از تفكر او بهشمار میرود. خود نویسنده هم مقدمه كوتاهی برای ترجمه فارسی نوشته است.
كتاب مجموعه برگزیدهای است از چند كتاب و مقالات منتشرشده وایس كه انصافاً در انتخاب مقالات ظرافت و دقت قابل قبولی وجود دارد. در كل میتوان در شهریاری ناممکن زاویه جدیدی را در نگاه به مفاهمی دید كه بیشتر از سوی اندیشمندانی چون موریس مرلوپونتی، ژیل دلوز، ژان فرانسوا لیوتار، موریس بلانشو یا ژرژ باتای پیش كشیده شده بودند. در یک نگاه كلی میتوان گفت مفاهیمی مانند «گوشت»، «فزونی»، «تخطی»، «فانتاسم» و «وانموده» یا موضوعات كلی مثل «بدن»، «هنر خام»، «رادیوفونی» و دیگری مفاهیمی از این دست در شهریاری ناممكن بررسی میشوند. وایس در این كتاب خوانش دقیق و متفاوتی از منظومه فکری چهرههایی چون فریدریش نیچه، ژرژ باتای، مارکی دوساد و... به دست میدهد كه به قولی منتقدان درونی مدرنیته به شمار میروند. واقعیت را بخواهید شهریاری ناممكن كتاب آدمهایی نیست كه به خطوط صاف و تمایزات مشخص علاقه دارند باید بگویم بیشتر كتاب دوستداران شب است، خوانندههایی كه به دنبال سویههای عمیقتر و دلایل پچیدهتری در زیر ظاهر معقول چیزها میگردند.
شهریاری ناممکن نوشته آلن اس. وایس و ترجمه مشترک پویا غلامی و ایمان گنجی با شمارگان هزار و ۱۱۰۰نسخه، ۲۷۲صفحه و بهای ۲۰هزار تومان از سوی نشر بان روانه کتابفروشیها شده است.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ــ دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۷
جراحات صدا
«شهریاری ناممکن» مجموعهای است از مقالات آلن اس. وایس که با ترجمه پویا غلامی و ایمان گنجی در نشر بان منتشر شده است. این کتاب اولین ترجمه فارسی از آثار وایس است و خود وایس نیز مقدمهای برای ترجمه فارسی آن نوشته و چنانکه در مقدمه مترجمان کتاب اشاره شده در گزینش نهایی این مجموعه مقالات برای ترجمه همکاری داشته است. در آغاز این مقدمه اندیشه وایس و رویکرد او در مقالات این کتاب اینگونه معرفی شده است: «رویکرد کلی مقالات این مجموعه را باید در ادامهی سنت فلسفی پسانیچهای خواند؛ سنتی که از رهگذر کارِ ساد و نیچه، به باتای و کلوسوفسکی و بعد به مرلو-پونتی، فوکو و دلوز پیوند میخورد. چنانکه خواهیم دید، این مقالات در مقامِ اسکیزو-متنهایی ریزوماتیک، حوزههایی از فلسفه و روانکاوی تا ادبیات و هنر را دَربَر میگیرند.» وایس در مقالاتش به شیوهای سیال میان حوزههای مختلف حرکت میکند و ایدههایش را بسط میدهد. مقالات او متنهای بیشماری از فلسفه باتای و نیچه تا ادبیات کافکا و ساد و سینمای لوییس بونوئل و روانکاوی فروید و... را شامل میشود و وایس با حرکت در لابهلای این متنها ایده خود را طرح میکند.
اندیشه وایس اندیشهای است که امرِ ازپیشاندیشیده و تثبیتشده را ویران میکند و علیه هرگونه پیشفرضی میایستد. او متفکرِ «نقصان» است و مشکوک به هر طرح کامل و به اصطلاح عقلانی و منسجم، در چنین طرحهایی نقصها و حفرهها را میجوید و در پی آشوبناککردن هر متن و تفکر منسجم و تثبیتشده است، چنانکه در جایی از مقدمهاش بر ترجمه فارسی کتاب مینویسد: «نواقص، آسیبشناسیها و جراحاتِ صدا را به هزارتوی متن بیفزایید. خط مرزی میانِ هارمونی و سروصدا، ملودی و آشوب را به آزمون بگذارید» و جایی دیگر از همین مقدمه میگوید: «فضاهای توخالی متن، شکافهای بین خطوط، و سکوتهای بین کلمات را وارسی کنید. بهدنبالِ اجسادِ بیعیبونقص نباشید، بلکه برشهای برآشوبنده را بجوئید.» کتاب از سه فصل تشکیل شده است؛ به سوی یک فلسفهی تنانه، سمبولیسم و تجلیلِ زمین در زرتشت نیچه، ساختارهای مبادله، کنشهای سرپیچی و مفهوم «گوشت» بهعنوان نظریهی لیبیدو نزد مرلو-پونتی مقالات بخش یکم این کتاب است. هنر و فزونی: فانتاسمها و وانمودها، تقدم ماده: هنر خام و مدرنیسم، والایشزدایی و مرض، رتوریکِ انقطاع، لم فرامپتون، مسئلهی غامض زورن، «عدالت ادبی» صورتبندیهای سوبژکتیویته و هویت جنسی و بازیگری، همانندی و سناریوسازی مقالاتی است که در بخش دوم کتاب میخوانید. بخش سوم کتاب نیز شامل مقالاتی است با عنوانهای: صداهای بدون اندام، صداهای شکسته، بدنهای گمشده: رادیوفونی تجربی و ده تز دربارهی هیولاها و هیولاشناسی. آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی از مقالهای است از این کتاب با عنوان «لِم فرامپتون، مسئلهی غامض زورن». فیلم «لم زورن» اثر هالیس فرامپتون موضوع این مقاله است. مقاله با نقلقولی از بورخس درباره اعمالی مشمئزکننده آغاز میشود و وایس پس از آوردن نقلقول دیگری از فرامپتون، میگوید که شاید سینما را هم بتوان بر اعمال مشمئزکنندهای که بورخس گفته است افزود.
روزنامه شرق/ شماره ۳۲۰۹/ چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۷
درباره «شهریاری ناممکن» آلن اس. وایس و تقابل آن با نقد آکادمیک
بُرشهای برآشوبنده
برای معرفی «شهریاری ناممکن» شاید آنچه خود آلن اس. وایس بهعنوان مقدمهای برای ترجمه فارسی این مجموعه نوشته تا حد زیادی بسنده باشد. وایس در این مقدمه اصلیترین مواضع خود را در به قول خودش «ده اصل» که البته بیشتر به «ده فرمان» میمانند به روشنی بیان کرده است؛ افزودن نواقص، آسیبشناسیها و جراحاتِ صدا به هزارتوی متن، وارسی فضاهای توخالی متن، شکافهای بین خطوط و سکوتهای بین کلمات و جُستن برشهای برآشوبنده، تراکم متن به تکگویی و بدن به صدا، تأکید بر یکهبودن و ویژگی منحصربهفرد هر دیدن، شنیدن و خواندن... اینها از جمله مواردی است که وایس در فرمانهای دهگانهاش بر آنها تأکید کرده است. از دید وایس سکوتها و وقفههای میان هر متن، زخمها، ناهمواریهای بهجامانده از نقاط اتصال تکههایی که بد جوش خوردهاند، نقاط پرت، پست و زائد متن و هر آنچه کمال و انسجام متن را دستخوش آشوب سازد مکانی در متن است که معنا در آن تولید میشود و این مکان که وایس با وامی از باتای آن را شبیه ساختار هزارتومانندِ روده میداند، مکانی است همبسته با دفع، مرگ و زوال؛ پس تولید معنای مدنظر وایس با مرگ، زوال و فساد همبسته است و این معنا البته معنایی است لغزان و به قول وایس «یکسره سرکش». هزارتوی متن درواقع حفرهای است که کل متن را در خود میکشد، متراکم میکند، شدت میبخشد و پس از پیچوتابی دردناک پسمانده آن را بیرون میدهد و این پسمانده همان معنای قرین مرگ است که به چنگ نمیآید. از همین رو شیوه نقد وایس آشکارا رویاروی نقد آکادمیک قرار میگیرد. وایس هزارتو را که عرصه آشوب و گیجخوردن و دور خود چرخیدن و گمشدن و به جایی نرسیدن است در مقابل نظام سلسلهمراتبیای میگذارد که نقد آکادمیک نماینده آن است. اگر در نظام سلسلهمراتبی فرد راهی از پیش تعیینشده را میرود و سرانجام به بالاترین رتبه نائل میشود در هزارتوی وایس هیچ راه از پیش تعیینشدهای وجود ندارد و پیمودن راه در این هزارتو نوعی خطرکردن است و تندادن به آوارگی و دربهدری، حال آنکه در گفتمان نقد آکادمیک که مبتنی بر چکیده و مقدمه و آغاز و میانه و پایان و نتیجهگیری است هر چیز سر جای خود قرار گرفته و پاسخ برحسب آنکه منتقد چه رویکردی از نقد را برگزیده باشد پیشاپیش معلوم است. نقد آکادمیک خطر نمیکند و به پیشامد و تصادف و شهود راه نمیدهد و در نتیجه سویه آشوبآفرین متن را سرکوب میکند حال آنکه وایس با گشودگی، خطرپذیری و تنزدن از هر آنچه در فرمان نهم خود آن را «امر پیشینی و هنجارگذار» مینامد به آن نقطهای که هزارتوی متن مینامدش قدم میگذارد. همان نقطهای که میل و مرگ به هم میپیوندند و لحظه آشوب را در متن رقم میزنند؛ لحظهای که کل متن در آن متراکم شده و به هیئت هیولایی معناآفرین درمیآید. مسیر ترسیمشده در مقالات وایس نیز بیش و کم شکلی از همین هزارتو را تداعی میکند. هزارتویی که از امر پست آغاز میشود و به زادهشدن هیولا از دل آشوب میانجامد و این معناآفرینی از خلال متن، این تولید متنِ ازپیشنابوده از دل متنی که منتقد به هزارتوی آن وارد شده است درست خلاف مسیری است که نقد آکادمیک طی میکند چراکه در نقد آکادمیک نه با خلق معنا که با بارکردن معناهایی ازپیشموجود به متن و محدود و محصور کردن آن، قاعدهمندکردن آن در چارچوب آن معناها سروکار داریم.
وایس در فرمان دهم میگوید: «روایت را فروبپاشید، خطاهای دستوری و لغزشها را گرامی بدارید. نوعی زبان خصوصی ناممکن را بجویید.» این فرمان اما در مواجهه با متنی قابل اجراست که واجد آن زبان خصوصی و لغزشها و خطاهای دستوری باشد. ادبیات کارگاهی اما سعی در زدودن لغزشها و خطاها دارد. در ادبیات کارگاهی نقاط پست، آن هزارتوی رودهایِ متن، لاپوشانی میشود تا متنی تر و تمیز بیرون آید و طبیعی است که متن تر و تمیز و بهنجار، متنی که رد زخم و جای جوشخوردگی را در محل اتصالات باقی نمیگذارد از گفتمان نقد آکادمیک بیشتر استقبال میکند و گفتمان نقد آکادمیک نیز چنین متنی را بیشتر میپسندد و این دو مدام یکدیگر را بازتولید و تکثیر میکنند و حاصل این همدستی متنهایی است پاکسازیشده از هر امر زائد و پست و آشوبزا. نقد آکادمیک از سکوت متن و از هر آنچه با هیچبودگی سروکار دارد میترسد. در گفتمان نقد آکادمیک همواره باید امر پیشینی وجود داشته باشد تا به کمک آن بتوان متن را معنا کرد. در مقالههای وایس اما سروکارِ ما با سکوتها و هیچبودگیهاست و خود «شهریاری ناممکن» نیز در کلیت خود از یک هیچ خلق شده است، به این معنا که این مجموعه یک کتاب ترجمهشده نیست بلکه مقالاتی است پراکنده از وایس که گزینش و ترجمه و مونتاژ شدهاند. این مقالات نه کتابی منسجم در معنای آکادمیک آن بلکه نا-کتابی است پدیدآمده از تکههایی بههمچسبیده با همه شکافها و نقصهایی که ممکن است در نقاط اتصال و جوشخوردگی مقالهای با مقالهای دیگر به جا مانده باشد. این نقص معناآفرین را البته میتوان به هر کتابی که مشتمل بر مجموعهای از مقالات ترجمهشده است نسبت داد؛ پس چه چیز متن وایس را به مثابه هزارتویی معنیآفرین از برخی نمونههای مشابهش متمایز میکند؟ پاسخ را چهبسا در مشارکت و نقشآفرینی خود وایس در گزینش مقالههای ترجمهشده بتوان جست و مقدمهای که او بر ترجمه فارسی این مقالات نوشته است. مترجمان در پایان مقدمه خود بر ترجمه فارسی این مقالات به مشارکت وایس در گزینش نهایی این مجموعه مقالات سخن گفتهاند. مهم نیست که این مشارکت تا چه حد بوده اما حضور وایس در فرایند ترجمه به نحوه کنار هم قرارگرفتن این مقالات معنایی مضاعف میبخشد. وایس خود در مقالهای با عنوان «رتوریکِ انقطاع» که در فصل دوم «شهریاری ناممکن» آمده و درباره فیلم «عصر طلایی» لوییس بونوئل است درباره روایت مینویسد: «درواقع، لحظهای از ارادهی محض و قدرت نامحدود است که روایت را به وجود میآورد.» وایس این لحظه را در افعال آمرانهای میجوید که یکی از آنها «برش تحمیلی کارگردان» در سینماست. شاید اغراقآمیز باشد اینکه مشارکت و همراهی وایس در فرایند گزینش و کنارهمگذاشتن مقالات این کتاب را با حضور کارگردانی مولف پشت میز مونتاژ مقایسه کنیم؛ اما حضور او، هرچه هم کمرنگ، اصلا گیریم که در حد همان ده فرمان آغازین، «شهریاری ناممکن» را واجد کیفیتی متمایز با دیگر آثاری میکند که از گزینش و کنار هم قراردادن مجموعهای از مقالات یک نویسنده فراهم میشود. در «شهریاری ناممکن» از آغاز تا پایان ما با سفرِ ادیسهوارِ میل در هزارتوی متنهای ادبی، سینمایی، تجسمی و ... مواجهیم و در نهایت با خلق هیولا. میل در این مقالات آوارهای است سرگشته و بیجا و مکان که در هزارتوی ادبیات و سینما و... سفر میکند و بیآنکه در مکانی استقرار یابد از هرگونه معنای روشن و حدگذراندهای تن میزند و با رسوخ به حذفها و سکوتهای متن کل متن را به درون خود میکشد، آشوبناک میسازد و ویران میکند. وایس جایی از همان مقاله «رتوریکِ انقطاع» مینویسد: «هیچ برج همهبینی برای آشکارکردن تمامی مسیرهای لیبیدو وجود ندارد.»
در قرائتهای وایس معناهای پیشینی همگی مستعد ویرانیاند. بخشی از فرمان هفتم وایس چنین میگوید: «به دنبال اجساد بیعیبونقص نباشید، بلکه برشهای برآشوبنده را بجوئید.» آنچه وایس برشهای برآشوبندهاش مینامد به واقع مکانی است در متن که هرآنچه آشنا و از پیش معنا شده است معنای خود را از دست میدهد و در مجاورت میل و مرگ به تودهای پست بدل میشود تا از دل آن معنایی تازه خلق شود. وایس در مقاله «سمبولیسم و تجلیلِ زمین در زرتشت نیچه» طی بازخوانی داستان «جلوی قانون» کافکا و قرائت نیچه از سمبول زمین نشان میدهد که کافکا و نیچه چطور سمبولهای کهن را علیه آن نظام معنایی که این سمبولها را تولید کردهاند به کار میبرند و در برابر آن نظامهای مبتنی بر سلسلهمراتب که آغاز و میان و فرجام حرکت در آنها معلوم است هزارتویی را پیش میکشند که پیشامد در آن نقشی تعیینکننده دارد و سفر در این هزارتو مستلزم پذیرش ریسک و پیشامد است و معنا نیز نه چیزی از پیش موجود که رهرو باید آن را بجوید که چیزی است که رهرو آن را ابداع میکند. معنا در حین سفر در هزارتو خلق میشود و این معنا خود دستخوش آشوب و سرگشتگی است و در معرض انهدام. در این هزارتوی رودهوار، میل و مرگ قرینِ یکدیگر پیش میروند و درهم میآمیزند. این هزارتو همچون روده سرطانی قهرمان فیلم «شکم معمار»، ساخته پیتر گرین اِوِی، میل و مرگ را سرگشته به گردش و آمیزش وامیدارد. «شکم معمار» نیز داستان سفری است که با نمایش میل آغاز میشود و به مرگ میانجامد. وایس در «شهریاری ناممکن» خودِ میل را راهی سفر در هزارتوی آشوبناک میکند. این هزارتو از انبوهی از متنها تشکیل شده که از ادبیات و هنر تا فلسفه و روانکاوی را در برمیگیرند. آنچه در این سفر ادیسهوار در هزارتوی وایس رخ میدهد نه معناکردن این متنها که خلق معناهایی تازه است در فرایند کشفهایی که در لحظهلحظه سفر اتفاق میافتد و این پذیرش همان خطری است که نقد آکادمیک از آن تن میزند چراکه در پی تثبیت و توجیه نظم از پیش موجود است پس باید به جای ابهامآفرینی و دستگذاشتن بر نقاط آشوبناک در متن، به ابهامزدایی از متن بپردازد و آشوب را از آن بزداید. نقد آکادمیک از سکوتها و وقفهها و آن برشهای برآشوبنده مد نظر وایس میهراسد چراکه در آن سکوتها و برشها هیولا کمین کرده است. وایس مینویسد: «شکاف مکان قصه است.» با این حساب نقد آکادمیک درست آنجا که قصه واقعا حضور دارد خود را به ندیدن میزند و درعوض دنبال چیزهای «سودمند» و «فاخر» و «باارزش» میرود حال آنکه عصاره متن در پرتترین و پستترین جاهای آن متراکم است. جایی که نقد آکادمیک به عمد نادیدهاش میگیرد. اما آنجا که قصه هست هیولا هم به ناچار پدیدار میشود و موجودیت پیدا میکند و آخرین مقاله وایس در «شهریاری ناممکن» با عنوان «ده تز دربارهی هیولاها و هیولاوشی» شرحِ شرحهشرحهی استحاله میل به هیولاست.
نخستین تز: «دمیورژ شیفتهی مواد خام تمامعیار، عالی و پیچیده بود، ولی ما اولویت را به آشغال خواهیم بخشید. ما حقیقتا مجذوب و مسحور ارزانی، زهواردررفتگی و پستی مادهایم.»
هفتمین تز: «هیولاها در حاشیهها وجود دارند، پس آنها تجسد پیشامد، ناخالصی، بدعت، نفرین، جهش، مسخ، راز، شگفتی و اعجازند. هیولاها حاکی از جابهجاییهای معرفتیاند.»
و آخرین تز: «جیغی جسمیتزدوده را تصور کنید که خون را دچار انعقاد میکند. این آخرین تز من است.»
علی شروقی
روزنامهی شرق - شماره ۳۲۲۱ - چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷