زندگی خصوصی شرلوک هلمز
درباره کتاب:
«شرلوک هولمز» (استیونز) سرخورده از بیکاری و بیتحرکی به کوکائین روی میآورد، درحالی که «دکتر واتسن» (بلیکی)، دوست قدیمیاش، به شدت با این عادت مخالف است. آن دو به تماشای یک باله روسی دعوت میشوند و در آنجا «پترووا» (تومانووا)، بالرین اصلی، مسئله عجیبی را برای «هولمز» مطرح میکند: او میخواهد بچهدار شود و به دنبال مردی است که هوش و ذکاوتش همپای زیبائی او باشد! «هولمز» مؤدبانه درخواست او را رد میکند و از علایق غیر طبیعیاش بهعنوان دلیل، و دوستی طولانی مدتش با «واتسن» بهعنوان شاهد این قضیه میگوید. بهزودی «محموله» عجیبی به خانه شماره 221 ب، خیابان بیکر آورده میشود: زنی بهنام «گابریله والادون» (پاژ)، اهل بلژیک که حافظهش را از دست داده و در پی یافتن همسرش که مهندس معدن است به لندن آمده. آن دو در پی دنبال کردن سرنخی، پیغامی از سوی «مایکرافت» (لی)، برادر «هولمز» دریافت میکنند مبنی بر اینکه بیش از این بهدنبال این قضیه نروند و دخالت نکنند. در ساحل دریاچه لاکنس، آنان قلعه ویرانی را در حال بازسازی میبینند و قایقشان توسط چیزی شببیه به هیولای دریاچه واژگون میشود. در قلعه، «هولمز»، «مایکرافت» را میبیند. او برایش شرح میدهد که دولت در حال آزمایش یک کشتی جنگی زیرآبی جدید در آبهای دریاچه است و این که «گابریله» جاسوسه آلمانیهاست. «هولمز» سرخورده و ناراحت از اشتباهی که مرتکب شده به لندن باز میگردد و «گابریله» دستگیر میشود. چندی بعد، مرتکب شده به لندن باز میگردد و «گابریله» دستگیر میشود. چندی بعد، «هولمز» که از شنیدن خبر اعدام «گابریله» بسیار متأثر شده دوباره به کوکائین روی میآورد.
* تلاش دایموند و وایلدر، در هجو یکی از شمایلهای جدی ادبیات پلیسی، چندان موفق و کارآمد نبوده است. تأکید بر وجوه همجنسدوستی و اعتیاد هولمز، بهنوعی برای زدودن تصویر «ابرمردیِ» «هولمز»، حداقل، در سینمای عامهپسند است. مایه مورد علاقه وایلدری، «هیچ کس بینقص نیست» در خصوص «هولمز»، شخصیتی که به یُمن ادبیات پلیسی بی نقص تصویر شده بود، طنینی بیش از حد اخلاقی یافته است.