مرواریدی که صدفش را شکست
درباره کتاب:
«مرواریدی که صدفش را شکست» داستان زنان و دختران افغان است. افغانستان در چند دهه گذشته مدام مورد تجاوز دشمنان خارجی و خشونت و جنگ طلبی نیروهای داخلی قرار گرفته و نتیجه همه این آشوب ها تاثیری مخرب بر زندگی مردمانش داشته است. فقر مالی در کنار فقر فرهنگی، جنگ و نا آرامی، دخالت خارجیان در امور داخلی این کشور، بی کفایتی سردمداران افغان، اعتیاد و قحطی زندگی همه ساکنان این سرزمین کهن را دستخوش تغییرات ناخوشایندی کرده است. اما قربانیان اصلی این شرایط، زنان و دختران افغان هستند.
نادیا هاشمی، نویسنده امریکاییِ افغان الاصلی است که در آمریکا به دنیا آمده و زندگی می کند. هاشمی که به واسطه معاشرت با اقوامش ـ که عده بسیاری از آن ها مانند خودِ او به آمریکا مهاجرت کرده اند ـ با فرهنگ و زبان سرزمین مادری اش به خوبی آشنا است؛ در این کتاب زندگی دو نسل از زنان افغان را که به فاصله حدودا صد سال از یکدیگر زندگی کرده اند به تصویر می کشد.
هاشمی از زنانی صحبت می کند که علیرغم شرایط نابسامان و مشکلاتی که با آن ها دست به گریبانند، از تلاش برای زندگی بهتر و خواسته هایشان باز نمی مانند. قصه هاشمی، داستان رنج ها، محرومیت ها، تحقیر و آزاری است که بسیاری از زنان افغان تجربه اش می کنند.
رحیمه و چهار خواهرش در خانه ای کوچک همراه با مادر و پدر معتادشان زندگی می کند. پدر که تحت توهمات ناشی از مواد مخدر وظیفه پدری را از یاد برده نه می تواند و نه می خواهد پشت و پناه دخترانش باشد. مادر مجبور می شود رحیمه را طبق سنن افغان ها به «بچه پوش» تبدیل کند. خانواده های افغان که پسری ندارند، غالبا یکی از دختران را که هنوز به سن ازدواج نرسیده به کسوت پسران در می آورند تا بتواند وظایف یک فرزند پسر را در خانه انجام دهد.
اما این شیوه زندگی، رحیمه را از سرنوشت شومی که در انتظارش است نجات نمی دهد. پدر معتاد خانواده به زودی تصمیم می گیرد خود را از شر مخارج و نگرانی های دختران نوجوانش، نجات دهد. بنابراین رحیمه و خواهرانش را وادار می کند تا تن به ازدواجی نامناسب دهند....
در کنار داستان زندگی رحیمه، زندگی شکیبا نیز نقل می شود. شکیبا جده رحیمه است و حدود یک قرن قبل از او زندگی می کرده.
شکیبا را ـ که به خاطر حادثه ای درکودکی زیبایی صورتش را از دست داده ـ به شاه حبیب الله پیشکش می کنند. شکیبا مجبور می شود در حرم شاه وظایفی را به عهده بگیرد و گرچه زندگی در حرم جاذبه های خودش را دارد، اما به همان نسبت خطرات بیشتری نیز در کمینش است.
سرگذشت شکیبا و رحیمه از بسیاری جهات به هم شبیه است و گرچه این دو در دوران های مختلفی زندگی کرده اند، اما حوادث مشابه بسیاری را در جاده زندگی تجربه کرده اند.
هاشمی با قلمی زیبا و نثری روان داستانی پر کشش آفریده که خواندن آن علاوه بر این که نمایی تازه از مردم افغانستان و شرایط حاکم بر این کشور به خواننده می دهد، او را در پیچ و خم حوادث و ماجراهای کتاب به دنبال خود می کشد.