آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
این خانه مال من است
امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
166491
شابک:
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان های آمریکایی - قرن ۲۰م
مترجم:
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
472
طول:
14.5
عرض:
21.5
وزن:
710 گرم
قیمت محصول:
550,000 ریال
موجود نیست
درباره این خانه مال من است :
درباره کتاب:
از پرفروشترین هاى نیویورک تایمز نامزد نهایی جایزه ى من بوکر سال ٢٠١٥ انتخاب شده به عنوان یکى از ١٠ کتاب برتر سال از طرف یو.اِس.اِى تودِى ، واشنگتن پست و تلگراف از متن کتاب رد گفت: «خانه ها به آدم ها احتیاج دارند. همه ی شما باید این را بدانید. اوه، مسلماً، آدم ها باعث خرابی شان می شوند - کف زمین که خش می افتد و چاه فاضلاب که بند می آید و از این جور چیزها - اما هیچ کدام از این ها قابل مقایسه با بلایی نیست که سر یک خانه ی متروک می آید. انگار قلب خانه از سینه اش خارج می شود. سست می شود، افت می کند، شروع می کند به سمت زمین خم شدن. قسم می خورم می توانم فقط به تیرچه ی یک سقف نگاه کنم و بگویم آیا کسی آنجا زندگی می کند یا نه. واقعاً فکر می کنید من چنین کاری با این خانه می کنم؟» جینی گفت: «خب، دیر یا زود، بالاخره کسی آن را خواهد خرید. و در این فاصله هم، من هر روز به خانه سر می زنم. شیرهای آب را باز می کنم. توی اتاق ها راه می روم. همه ی پنجره ها را باز می کنم.» رد گفت: «این دو با هم فرق دارند؛ خانه، فرقش را می فهمد.»
از پرفروشترین هاى نیویورک تایمز نامزد نهایی جایزه ى من بوکر سال ٢٠١٥ انتخاب شده به عنوان یکى از ١٠ کتاب برتر سال از طرف یو.اِس.اِى تودِى ، واشنگتن پست و تلگراف از متن کتاب رد گفت: «خانه ها به آدم ها احتیاج دارند. همه ی شما باید این را بدانید. اوه، مسلماً، آدم ها باعث خرابی شان می شوند - کف زمین که خش می افتد و چاه فاضلاب که بند می آید و از این جور چیزها - اما هیچ کدام از این ها قابل مقایسه با بلایی نیست که سر یک خانه ی متروک می آید. انگار قلب خانه از سینه اش خارج می شود. سست می شود، افت می کند، شروع می کند به سمت زمین خم شدن. قسم می خورم می توانم فقط به تیرچه ی یک سقف نگاه کنم و بگویم آیا کسی آنجا زندگی می کند یا نه. واقعاً فکر می کنید من چنین کاری با این خانه می کنم؟» جینی گفت: «خب، دیر یا زود، بالاخره کسی آن را خواهد خرید. و در این فاصله هم، من هر روز به خانه سر می زنم. شیرهای آب را باز می کنم. توی اتاق ها راه می روم. همه ی پنجره ها را باز می کنم.» رد گفت: «این دو با هم فرق دارند؛ خانه، فرقش را می فهمد.»
برچسبها: