مدونا با پالتو پوست
بخشی از کتاب:
در من هیچ اثری از خجالت باقی نمانده بود و بی صبرانه منتظر بودم تا بهترین و ضعیف ترین نقاط روحم را درمقابل او عریان کنم.
- نقد ناظم حکمت بر این کتاب:
ناظم حکمت در سال ۱۹۴۳ از زندان بورسا این نامه را در مورد کتاب می نویسد:
هم از این کتاب خوشم آمد، هم عصبانی شدم! اول دلیل عصبانیتم را می گویم. بخش اول کتاب فوق العاده است. روند پیشرفت داستان در این بخش، یعنی تحلیل یک خانواده ی بورژوا آن قدر باشکوه و ماهرانه است که، وقتی انسان وارد بخش دوم می شود، ناخواسته با خودش می گوید “تمام قدرت بخش ابتدایی به هدررفته است و ای کاش آن شروع فوق العاده در این بخش هم ادامه پیدا می کرد”. وقتی بخش اول را می خواندم، یعنی تا پیش از رسیدن به برلین، مجذوب رئالیسمی شدم که من و تو آن را درک می کنیم. اگر از من می شوی، با بخش اول داستان و رجوعی کوتاه به مرگ آن شخصیت، به زندگی افراد و شخصیت های آن خانواده بپرداز و جلد دوم رمان را بنویس. به این ترتیب آن موسیقی دلنواز که از ابتدای داستان همراه ماست، ناگهان قطع نمی شود. اما قسمت دوم، این بخش به عنوان یک داستان مجزا، زیباست و این تجربه برای تو و ادبیات ترکیه لازم است. تو در این تجربه موفق بودی.