آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 2
دوست نداشتم 0

زمستان ترس

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
158167
شابک:
9786005865370
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان کوتاه عربی قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
176
طول:
21.5
عرض:
14.3
ارتفاع:
0.7
وزن:
206 گرم
قیمت محصول:
495,000 ریال
550,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره زمستان ترس:
درباره کتاب:

 «زمستان ترس» سومین کتابی است که از بهاء طاهر به زبان فارسی منتشر شده است. رمان های «واحه ی غروب» و «عشق در تبعید» پیشتر از سوی فروغی ترجمه و منتشر شده اند.

دنیای داستانی بهاء طاهر، بازتاب تجربه های پر افت وخیز زندگی اوست. این نویسنده مصری، فراخور موقعیت های گوناگونی که در عمر خود تاکنون در آن ها قرار گرفته است، از منظر های متفاوت به جهان نگریسته و با نوشتن – که به گفته خودش، در جوانی می پنداشته جهان را تغییر می دهد- ما را نیز در این منظرها می نشاند.

این کتاب به نوعی گزیده ای از کارهای بهاء طاهر است و داستان های آن از نظر تاریخی در دوره های مختلف کاری این نویسنده نوشته شده و در مصر منتشر شده اند.

این مجموعه شامل یک رمان و چهار داستان کوتاه است. رمان کوتاه «خاله صفیه و دیر» که شاید بشود نام داستان بلند نیز بر آن گذاشت، سال 1991 در یک کتاب مستقل منتشر شده است. چهار داستان کوتاه این مجموعه هر کدام از یکی از مجموعه های این نویسنده انتخاب شده اند. داستان «خواستگاری» از مجموعه ای به همین نام در سال 1972 ، داستان «دیشب خوابت را دیدم» از مجموعه ای به همین نام در سال 1984 ، داستان «زمستان ترس» از مجموعه ای به نام «به آبشار رفتم» در سال 1998 و داستان «ساکن قصر» از مجموعه «نمی دانستم طاووس ها پرواز می کنند» در سال 2009 منتشر شده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم: «حساب همه چیز را کرده بودم. دوست باتجربه ای مرا پیش آرایشگر معروفی برد. آرایشگر موهایم را کوتاه و مرتب کرد و ریشم را تراشید. یک جنیه هم گرفت. بعد از آن یک کراوات قرمز رنگ گران قیمت و چند دکمه ی نقره ای هم برای پیراهنم خریدیم. سرانجام وقتی جلوی آینه ایستادم، انگار آدم غریبه ای شده بودم. با موهایی درخشان و بی حرکت که انگار به پوستم چسبیده بود، چانه ای برق افتاده و برافروخته و یقه ی سفت و محکم پیراهنم، زیباتر نبودم. اما متفاوت بودم.»
برچسب‌ها: