آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 13
دوست نداشتم 0

بزهکاران (همه با ظاهری معصوم)

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
134030
شابک:
9786006732411
نویسنده:
انتشارات:
سال انتشار:
1402
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
146
شماره چاپ:
2
وزن:
176 گرم
قیمت محصول:
1,500,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره بزهکاران (همه با ظاهری معصوم):
درباره کتاب:

مثل دیوانه ها وارد خانه شدم. آقای رولان آن جا، روی بهترین صندلی (یک صندلی کهنه که پایه هایش تاب برداشته و از مادربزرگ به ما رسیده است) نشسته و کلاهش را به عقب سرش انداخته بود.
مامان با قیافه ای حق به جانب، روبه رویش ایستاده بود. معمولاً او کمی بزک می کرد، ولی روز جمعه بود، یعنی روز رختشویی. برای همین او روپوش کهنه و پاره اش را پوشیده بود و یک تکه متقالِ پارچة تشک را به عنوان پیشبند به کمرش بسته بود. خیلی سطح بالا جلوه می کرد! از تشت رختشویی که روی اجاق کف کرده بود خجالت کشیدم؛ همین طور از اثاثیة پوسیده، از آباژور و آویز پُر از فضلة مگس. همچنین باید اعتراف کنم، از لبِ شکری مامان هم خجالت کشیدم.

او گفت:
«بفرمایید! اینم خودش!»
و به سرعت با لحنی سرشار از سرزنش از من پرسید:
«لوئز، این دیگه چه حکایتی یه؟ تو رفتی خدمت این خانم و آقا پیشنهاد کلفتی بدی؟»
«آره.»
«چرا قبلش به من حرفی نزدی؟»

من شانه ها را بالا انداختم. آقای رولان با ناراحتی لبخند می زد. برای نشان دادن شرمندگی ام به او حمله ور شدم.
«چه طوری فهمیدید کجا زندگی می کنم؟»
«مرد سیگارفروش روبه روی خونه م به من گفت که شما کی هستید...»
«چرا آمدید؟»
«چون من و زنم فکر کردیم. ما آمادگی داریم شما رو استخدام کنیم.»

من به هیچ چیز دیگری فکر نکردم. نمی دانم برای شماها اتفاق افتاده است که واقعاً خوشبخت باشید... کاملاً و از همه لحاظ خوشبخت باشید؟ من احساس کردم که یک راست به منطقه ای گرم، به منطقه ای نورانی سرازیر می شوم...

ماجرا در شهرکی در حومة پاریس روی می دهد: شهرک کارگرنشین لئوپولدویل. محله ای در آن سوی خط آهن، با خانه هایی محقر و بی قواره که در کنار هم ردیف شده اند. محله در احاطة دودکش های کارخانه هاست که ابرهای ضخیمی از دود درست می کنند و بر محله می افکنند. قهرمان و راوی داستان، دختر جوان کارگری است که می خواهد محیط کار و زندگی و آیندة محتوم خود را تغییر دهد. او با ترفندی به خانة یک زوج امریکایی راه می یابد و مستخدم آن جا می شود.
مرد امریکایی مستشار نظامی است و در مأموریت خود در فرانسه، صاحب خانه و زندگی مرفهی است. ورود لوئز به خانة رولان ها سرآغاز ماجراهایی است که عواقب وخیمی برای زوج امریکایی و نیز دختر جوان در پی دارد.

فردریک دار در این کتاب جلوة دیگری از مهارت و استادی خود را در ترسیم شخصیت های داستانیِ پیچیده و چندوجهی و در ضمن باورپذیر نشان داده است. لوئیز در روایتی حق به جانب از زندگیش و در مقام دختری چشم و گوش بسته و ساده دل، به تدریج چشمه هایی از خود نشان می دهد که برای خواننده نامنتظر است.
با پیشروی داستان، خواننده به تردید می افتد که آیا این شخصیت معصوم را نباید یک بزهکار خطرناک دانست!؟ در صفحات پایانی، شخصیت لوئیز میان «بزهکاری» و «حماقت» در نوسان است و خوانندگان کتاب، بسته به دیدگاه خاص خود، می توانند به قضاوت هایی متفاوت برسند.
برچسب‌ها: