آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
آخرین رویای فروغ
امتیاز محصول:
(2 نفر امتیاز دادهاند)
دسته بندی:
داستان
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
131480
شابک:
9786002294456
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
کودک و نوجوان
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1394
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
160
وزن:
210 گرم
قیمت محصول:
1,870,000 ریال
2,200,000 ریال
افزودن به سبد خرید
درباره آخرین رویای فروغ :
بخشی از کتاب:
گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند آنجا و توی ساحل مینشینند؛ شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند. آن وقت مرد به سرش میزند که با پسرش بروند توی آب. لباسهایشان را در میآورند و میزنند به آب…
داد زد: «همین کوچهس.»
زدم روی ترمز. گفتم: «چرا داد میزنی؟»
«ببخشید. دست خودم نبود.»
«اونها خودشون الان به اندازهی کافی داغونن. تو تازه باید…»
نگذاشت حرفم را تمام کنم. «گفتم که. دست خودم نبود. مردهشور این کوچهها رو ببرن که یه تابلوِ درستوحسابی ندارن. نوربالاتو بنداز اونجا!»
با انگشت دیوار کوتاه و سفیدی را نشان داد که پشت شاخههای درختِ چنار پنهان شده بود. پیچیدم به راست و نور ماشین را انداختم روی درخت. آذر گفت: «همینه.»
روی تابلوِ فلزیِ رنگورورفتهای نوشته بود: یاسمن ۸.
وقتی پیچیدم توی کوچه، گفت: «نباید میآوردنش شمال.»
منتظر این حرف بودم. گفتم: «خودش خواسته بود. دست من و تو
گفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند آنجا و توی ساحل مینشینند؛ شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند. آن وقت مرد به سرش میزند که با پسرش بروند توی آب. لباسهایشان را در میآورند و میزنند به آب…
داد زد: «همین کوچهس.»
زدم روی ترمز. گفتم: «چرا داد میزنی؟»
«ببخشید. دست خودم نبود.»
«اونها خودشون الان به اندازهی کافی داغونن. تو تازه باید…»
نگذاشت حرفم را تمام کنم. «گفتم که. دست خودم نبود. مردهشور این کوچهها رو ببرن که یه تابلوِ درستوحسابی ندارن. نوربالاتو بنداز اونجا!»
با انگشت دیوار کوتاه و سفیدی را نشان داد که پشت شاخههای درختِ چنار پنهان شده بود. پیچیدم به راست و نور ماشین را انداختم روی درخت. آذر گفت: «همینه.»
روی تابلوِ فلزیِ رنگورورفتهای نوشته بود: یاسمن ۸.
وقتی پیچیدم توی کوچه، گفت: «نباید میآوردنش شمال.»
منتظر این حرف بودم. گفتم: «خودش خواسته بود. دست من و تو
برچسبها: