بازاریابی خود (برند شخصی هنر ارائه متقاعدسازی تاثیرگذاری جذابیت شخصی)
درباره کتاب:
پیشگفتار
یکی از تعاریف زیبای بازاریابی عبارات است از، تولید و عرضهی آنچه که میدانید به فروش میرسد. همانطور که ملاحظه میفرمایید، تکیهی این تعریف بر دانایی است. یعنی اگر ما بدانیم که بازار هدفمان چه میخواهد و بدانیم که چگونه متناسب با نیاز و خواست مشتریان اقدام کنیم، مورد قبول و پسند ایشان قرار میگیریم. یک جملهی قدیمی اما پرمغز و پرمعنا این است که فروشندهی حرفهای ابتدا باید بتواند خودش را بفروشد، به عبارتی اگر در دل مشتری خودمان را جا کنیم، آنگاه او به ما فرصت میدهد که بتوانیم از کالا یا خدمت خودمان برایش حرف بزنیم، وجوه تمایزمان را بگوییم و به سؤالاتش پاسخ بدهیم. به عبارتی، نفوذ در دل مشتری مقدمهی فرایند اقناع اوست. معماری اقناع نیاز به دانایی دارد و بازاریاب حرفهای آنقدر تسلط دارد که بداند چگونه این مسیر را طی کند. از سالها پیش اساتید مدیریت در دانشگاههای علوم و دانشگاههای بازار به ما آموختهاند که مدیریت بر خود، زیربنای سایر مراحل نردبان مدیریت است. چون فرد اگر مدیریت بر خود نداشته باشد، نمیتواند در مدیریت بر فرد دیگر (که مشتری اوست)، مدیریت بر گروه، و مدیریت بر سازمان موفق باشد. حال مدیریت بر خود شامل چه مواردی میشود؟ دقت کنید مواردی چون مدیریت کلام، مدیریت آراستگی، مدیریت نظم، مدیریت زمان، مدیریت استرس، مدیریت خشم، مدیریت هزینه، مدیریت نگاه و... همگی از اجزای مدیریت بر خود هستند که تمام آنها را در سه عبارت عمیق "پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک" میتوانیم ببینیم. حال کسی که مدیریت بر خودش قوی باشد، میداند که برای موفقیت مستمر میبایست بتواند خودش را به مخاطبان هدفش بخوبی بشناساند. تصور کنید الماس گرانبهایی در بستهبندی نامناسب نمیتواند مورد توجه بازار قرار گیرد.
پس مدیریت بر خود برای تکمیل شدن نیاز به بازاریابی خود دارد و بازاریابی همواره با سه کلمهی "شناسایی، شناساندن و خشنودی" عجین است.
بازاریاب حرفهای، بازار را بخوبی مورد شناسایی قرار میدهد، اطلاعات لازم را به دست میآورد تا تصمیمات صحیحتری را اتخاذ کند. بازاریاب حرفهای، خودش را بخوبی و شایستگی و به دور از دروغ و ناصداقتی به مخاطبان میشناساند. بازاریاب حرفهای خشنودی مستمر را برای بازار و خودش و جامعه، هدفگذاری کرده و با جدّیت دنبال میکند. بازاریاب حرفهای دنبال فروش ریگ به بیاباننشین و فروش یخچال به اسکیمو نیست بلکه، او با درک صحیح از مشتری و گذاشتن خویش به جای او، با نهایت صداقت و تلاش گام برمیدارد و به زبان ساده بازاریاب حرفهای، عالم عامل عاشق است. و تمام اینها لزوم توجه به بازاریابی خود را بیش و پیش از گذشته مهم میسازد لذا هوش مدیریتی به کمک بازاریاب حرفهای میآید. ایشان میداند که نباید فقط به ذات و ژنتیک توجه کند بلکه، باید با یادگیری مستمر از تمام معلمان که کائنات برای او فراهم ساخته است، خودش را محبوبالقلوب مشتریان هدفش بسازد. باید به معنای واقعی کلمه برند شود و برند همان مشهور مقبول شدن است. برندینگ شخصی، هدف اساسی بازاریابی خود است. چون برند چیزی جز آبرو و حیثت نیست، برند چیزی جز هویت و اعتبار نیست و بازاریابی خود مسیری است که ما را به قلهی اعتبار میرساند، چون در این صورت مردم به ما اعتماد میکنند و دستوراتشان را به ما میدهند و ما خادم شایستهی ایشان خواهیم بود. مقبولشان خواهیم بود و محبوبشان خواهیم بود. آنها در مقابل خدمات، به ما پاداش میدهند، ما را انتخاب میکنند، سفیر برند ما میشوند، ما را به دیگران معرفی میکنند و این بزرگترین و بهترین جایگاهی است که میتوانیم به آن برسیم.
لذا، بازاریاب حرفهای به دنبال فراگیری و اکتساب هوش هیجانی میرود تا بتواند هیجانات خویش و مخاطبان هدفش را مدیریت کند. پایداری، انگیزش، همدلی، کنترل و خودشناسی، شاخصهای هوش هیجانی هستند که میوهی آنها در بازاریابی خود تجلّی مییابد.
بازاریاب حرفهای، هوش تدبیریاش را ارتقا میدهد. میداند چه بگوید؟ کی بگوید؟ چگونه بگوید؟ لذا فن سخنوری، اصول و فنون و هنر مذاکره و تسلط به زبان بدن را فرا میگیرد و از این دستهکلید به تناسب، کلید مربوطه را به کار میاندازد و بهرهبرداری میکند.
بازاریاب حرفهای، در کنار فراگیری تکنیکهای آرامش روح و پیادهسازی آنها به جسم خویش هم توجه میکند. تا عقل سالم را در بدن سالم جا داده و با تناسب ظرف و مظروف، شادی بیشتر را برای خود و مخاطبانش به ارمغان آورد.
و در نهایت بازاریاب حرفهای به هوش معنوی خود توجه دائم دارد و میداند از کجا آمده است و آمدنش بهر چه بوده است؟ او به خدایی رسیدن را در پندار، گفتار و کردارش متجلّی میسازد تا موفقیتش مستمر باشد. او میداند وقتی نیک بخواهد، نیک میگیرد، او به بازتاب اعمال خویش و قوانین زندگی، همچون قانون جذب، قانون علت و معلول، قانون باور، قانون بخشش و... واقف است.
بازاریاب حرفهای میداند که همه چیز از اندیشهی او شروع میشود و باور، قویترین نیروی پیشبرندهی انسان است. اندیشه و باور مثبت و کمال جوّ زمینهساز گفتار نیک و احساسات زیبا است و فردی که خودش، مشتریان و جامعه را دوست دارد و بهترینها را برای آنها میخواهد، شخصیت دلپسندی خواهد داشت و خصوصیات ایشان در اثر مرور زمان چنان در روح و جانش ریشه میدواند که تبدیل به عادت میشود و عادتهای انسان سرنوشت او را رقم میزند.
ملاحظه میکنید که واژهی سرنوشت چقدر پرمعناست؟ سرنوشت آن چیزی است که در سر، نوشته میشود و سر هم محل اندیشه است. پس بازاریابی خود تأکید بر اندیشهی صحیح دارد که زیربنای سایر مراحل ترقی است.
اگر بخواهم نوشتهام را کوتاه کنم، میتوانم اینطور بگویم که بازاریابی خود، مقدمهی خوشبختی است و انسان در تمام عمر به دنبال این هدف غایی است که کمالطلب و خوشبخت باشد. فرد خوشبخت، شاد است، مفید است، آرامش دارد و محبوبالقلوب است.
کتاب بازاریابی خود، نوشتهی دوست عزیزم مهندس انوش ترابی را با دقت خواندم.
به ایشان بابت گردآوری و نگارش این اثر ارزشمند تبریک میگویم.
زحمات آقای ترابی در نگارش کتاب، استفادهی بجا از منابع و چیدمان مطالب درخور تقدیر است. امیدوارم شما خوانندهی گرامی با مطالعهی این کتاب پرمحتوا در بازاریابی خود بیش از گذشته موفق باشید. از همکاران عزیزم احمد آخوندی و محسن جاویدمؤید بابت تمام زحماتشان در نشر کتاب ممنونم.