ناخودآگاه استیک
در این جا یکی از فیلسوفان اعجوبهی فرانسوی برداشتی چشمگیر و روشنگر از نسبت مفاهیم فرویدی و تفسیرهای روانکاوانه به قراری به دست میدهد که برآمده از معنای تازهتر از تازهی انقلاب استتیکی قرن نوزدهم است. در دیالوگی فلسفی با لیوتار، رانسیر حرفش این است که داعیهی میراث داران فروید مبنی بر غلبهی پاتوس بر لوگوس کجا و جان کلام فروید مبنی بر صیانت از همزیستی برابر و آمیزگاری این دو کجا. به عباتی پاتوس و لوگوس درمان تومان با هماند.
رانسیر به سراغ یکی از کلیدیترین مفاهیم فروید یعنی عقده ادیپ میرود و آن را بیش از هر چیز مخلوق باستانگرایی رمانتیکهای آثار درام یونانی در نظر میگیرد. قبل فروید کلاسیکهای متاخر و رمانتیکها بودند که ادیپ را به موضوع خلق هنری خود مبدل کردند. کورنی یکی از اولینها در بازنگری و حتی دستکاری درام یونانی است. در نظر رانسیر بازگشت به ادیپ، حامل ایدهای بود که بعدها به یکی از اهرمهای انقلاب استتیکی شکل میدهد. ادیپ، حاکی از قدرت تفکری است که خود فکر نمیکند و در توازی با آن قدرت کلامی را نیز دربردارد که خود سخن نمیگوید. در زمینه چنین تحلیلی رانسیر یکی از مفاهیم کلیدی خود یعنی کلام صامت را مجددا تعریف میکند. اما فروید، با دستکاری مفاهیم انقلاب استتیکی به تلویح، سعی در سیاستزدایی از آنها دارد. کار به همینجا ختم نمیشود، رانسیر، فروید را به دو فروید قبل و بعد از جنگ جهانی اول تقسیم میکند و معتقد است تعارضها و گسستها میان آثار فروید در این دو دوره تاریخی محسوس و چشمگیر است. اتفاقا فروید در فاصله این دو دوره است که به سراغ ادبیات میرود و با ارایه تحلیلهایی از هوفمان، ایبسن و تنی چند از نویسندگان معاصر با خود راه را برای فراسوی اصل لذت باز میکند...