آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
آواز ابابیل
امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
ادبیات
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
106892
شابک:
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان
سال انتشار:
1391
تعداد صفحه:
200
شماره چاپ:
1
قیمت محصول:
45,000 ریال
موجود نیست
درباره آواز ابابیل:
درباره کتاب:
این رمان، سرگذشت رزمنده ای را روایت می کند که از اعماق دهة شصت سفر می کند به سال های پایانی دهة هشتاد تا ببیند میراث دارانش، با آنچه که او و امثال او به یادگار گذاشته اند، چه کرده اند.
این رعد و برق ها من را به یاد داستان سربازی می ندازه که از سپاه ابرهه جا مونده بود. داستانش را باید شنیده باشی، می خواست حمله کنه تا خونه خدا رو خراب کنه. بین راه به دستور خدا پرنده هایی به اسم ابابیل می آن و بالای سر سپاه ابرهه چرخ می خورن. ابرهه بی تفاوت به پرنده ها به راهش ادامه می ده، اما ابابیل سنگ هایی که به نوک داشتن و انگار از سنگ های دوزخی بوده را به امر خدا پرت می کنن روی سر سپاه ابرهه و سپاه نابود می شه. می گن از تمام سپاه ابرهه فقط یک سرباز جون سالم به در می بره تا خبر نابودی سپاه ابرهه رو به بقیه بگه. و داستان اصلی اینجاست، که از اون روز بعد تا سال های سال اون سرباز نتونست بخوابه. شب ها تا به صبح دراز می کشید در حالی که چشم هاش باز بود. می دونی چرا؟! چون آواز ابابیل هنوز توی گوشش بود.
این رمان، سرگذشت رزمنده ای را روایت می کند که از اعماق دهة شصت سفر می کند به سال های پایانی دهة هشتاد تا ببیند میراث دارانش، با آنچه که او و امثال او به یادگار گذاشته اند، چه کرده اند.
این رعد و برق ها من را به یاد داستان سربازی می ندازه که از سپاه ابرهه جا مونده بود. داستانش را باید شنیده باشی، می خواست حمله کنه تا خونه خدا رو خراب کنه. بین راه به دستور خدا پرنده هایی به اسم ابابیل می آن و بالای سر سپاه ابرهه چرخ می خورن. ابرهه بی تفاوت به پرنده ها به راهش ادامه می ده، اما ابابیل سنگ هایی که به نوک داشتن و انگار از سنگ های دوزخی بوده را به امر خدا پرت می کنن روی سر سپاه ابرهه و سپاه نابود می شه. می گن از تمام سپاه ابرهه فقط یک سرباز جون سالم به در می بره تا خبر نابودی سپاه ابرهه رو به بقیه بگه. و داستان اصلی اینجاست، که از اون روز بعد تا سال های سال اون سرباز نتونست بخوابه. شب ها تا به صبح دراز می کشید در حالی که چشم هاش باز بود. می دونی چرا؟! چون آواز ابابیل هنوز توی گوشش بود.