ساختن ویرانهها

اما در برخی از شهرهای بزرگ امروزی، از جمله تهران، که مدرنیسم دیرهنگام در آنها به گونهای متفاوت از نیویورک اسمیتسون رخ میدهد، تخریب تقریباً خود سازندگی را فرو میبلعد و تو گویی ما باز هم با شکلی از سنتز انفصالی رو در رو میشویم. حتی برای کسانی که بافت تهران قدیم را به یاد نمیآورند نیز در پس برجهایی که هر روز در گوشه و کنار این شهر بنا میشوند و ظاهراً سمبل پیشرفت، و سازندگی و مدرنیسماند، شبح ویرانی پرسه میزند. این نکته در مورد سازندگی تهران بیش از غالب کلانشهرهای دیگر دنیا به چشم میخورد، زیرا به نظر میرسد که برجهای تهران بر خلاف آنچه ظاهرشان نشان میدهد، چندان دوامی نخواهند داشت، تو گویی تنها برای این بنا شدهاند که یک دهه بعد ویران شوند. این شکل از سازندگی بیش از هر زمان بوی تخریب و تباهی میدهد. ابعاد گوناگون یکی شدن تخریب با سازندگی در تهران را میتوان در شهرت خانه و برج سازی بر فراز خط زلزله مشاهده کرد. مسئله فقط به تبدیل شهر به محوطه ساخت و ساز و نشاندن انواع کابوسهای معماری به جای خانههای قدیمی محدود نمیشود؛ بعد اقتصادی مسئله را میتوان در فساد مالی گسترده، رشوه خواری، و پدیده غریب هوای خالی (تـراكـم فـروشی) مشاهده کرد، هر چند در سطحی گستردهتر، کل پدیده رونق گرفتن ساخت و ساز و فروش مستقلات تا حد زیادی ناشی از نیاز سرمایه و حرکت جنون بار آن بسوی بهترین عرصهها برای سودآوری در کوتاه ترین مدت است.
و بدین سان است که دور باطل تولید و تخریب، رونق و بحران سرمایه، در هیات پدیده خانه سازی جلوهگر می شود. زیرا همان طور که تاریخ دو قرن اخیر به خوبی نشان داده است، هجوم سرمایه به بخش مسکن اگرچه برای چند سال میتواند حرص سودآوری را تسکین دهد و موجب بالا رفتن قیمت مستقلات و وسوسه شدن مردمان عادی برای مشارکت در این مسابقه میلیونرشدن گردد، ولی این رونق ظاهری و این حبابی که هر لحظه بزرگتر میشود، ضرورتاً به بحران، سقوط وحشتناک قیمتها، بیکار شدن هزاران کارگر، و بر جا ماندن صدها خانه و برج نیمه ساخته، منجر میشود، که خود بهترین نمود یکی شدن سازندگی و تخریباند. البته، شکی نیست که همواره این تنوع کاترینای کاپیتالیستی، بقول دیوید هاروی، همچون توفانهای واقعی، عمدتا مردمان محروم و آسیب پذیر را بی خانمان میکند.
از این همه که بگذریم، آیا سزاوار نیست . بپرسیم برجهای تهران که بسیاری از گرانترین آنها در شمالیترین نقاط شهر هنوز خالی از سکنهاند بر جای خالی یا خرابههای چند آسایشگاه یا نوانخانه بنا شدهاند و چه فریادهای گوشخراشی را در قعر خود مـدفـون کـردهانـد؟ در شهری که علی رغم سیر صعودی بیماریهای روانی از تعداد آسایشگاههای آن روزبروز کاسته شده و دفاتر معاملات املاک، هذیانهای بیماران موج خورده جنگی را طوری بدست فراموشی سپردهاند که تو گویی این زخمها هرگز نه در واقعیت تجربه شدهاند و نه در خاطره لانه کرده اند... در شهری که تیمارستانهایش بیماران را هنوز با شوک الکتریکی استقبال و بدرقه میکند، چنین ولعی برای ساختن آپارتمانهای میلیارد تومانی که پنجرهشان رو به منظره خاک آلود و تب زدهی اتوبانها باز میشود چندان غیر منتظره نیست!
آیا این همان تهرانی است که ناصرالدین شاه میخواست مطابق با الگوی پاریس امپراطوری دوم هوسمان و سن پترزبورگ پطر کبیر بسازد؟ رویای کشاندن جمعیت به تهران و پیشگیری از بلوای نان او را به سوی گسترش دیوارها و خندقهای شهر راند. در واقع همه شاهان مستبد دوران معاصر ایران نیز همین رویای شهرسازی به سبک پطر کبیر را در سر پروراندهاند. حقیقت کلیای که در مورد همه اینگونه سازندگیها صادق است بر جای ماندن و بازتولید همان ساختار نابرابری و ظلم پیشین در متن زرق و برق ساختمانها و میادین شهر جدید است.
منطق زوال و بی دوامی که در ساختمانهای جدید تهران به چشم میخورد و باید آن را وجه ممیزه تهران، به عنوان یک «ده بزرگ»، از کلان شهرهای اروپایی دانست (که جملگی در قلعه های اربابی دوران فئودالیسم ریشه دارند) در کشورهای پیشرفته نیز در جامهای متفاوت ظاهر میشود، مثلاً در تولید کالاهای دوران سرمایه داری معاصر بر کسی پوشیده نیست که لوازم الکتریکی قرن بیست و یکم فاقد مقاومت و عمر طولانی کالاهاییاند که تا همین دو دهه پیش ساخته میشدند. واضح است که این بی دوامی نه نتیجه پس رفت تکنولوژی، که ناشی از مقتضیات حیطه مصرف است: کالاها بی دوامتر ساخته می شوند تا هر چه سریعتر ویران شوند و ظاهر هر دم متغیر و تازهتر آنها نیز بارقهای جعلی از نوبودن را به زندگی تکراری و کسالت آور بورژوایی میبخشند. بدین ترتیب، مصرف کنندگان ناگزیر از جایگزین ساختن مکرر این کالاها میشوند و سود بیشتری را نصیب کاپیتالیستها میکنند. در اینجاست که پیوند اسطوره ای امر کهن و تکراری با امر نو تحقق مییابد و ویرانی در خدمت منطق سودجویی قرار میگیرد.
منبع: کتاب تاریخ طبیعی زوال/ ساختن ویرانهها/ یادداشتی دربارهی تهران