لیبرالیسم به زبان ساده | مفاهیم، انواع و تأثیر آن بر سیاست و جامعه
آیا میدانید لیبرالیسم چیست؟ به نظر شما لیبرال گرایی را باید محصول قرن معاصر دانست و یا تاریخچهای طولانیتر پشت آن قرار دارد؟ مفاهیم لیبرالیسم و آزادی خواهی اجتماعی را تا چه حد میشناسید؟ آیا میدانید لیبرالیسم هم اقسام مختلفی دارد و هر کدام از نظریه پردازان بزرگ در عصر حاضر و گذشته، در این خصوص اظهار نظر کردهاند؟
اینها فقط بخشی از سوالاتی است که ممکن است ذهن شما و هر خواننده دیگری را اشغال کرده باشد و باید برای دانستن آنها پاسخی مشخص و واضح را پیدا کنید.
در این مطلب، قصد داریم ابتدا به معرفی لیبرالیسم و بررسی معنای لغوی آن بپردازیم. همچنین تاریخچه و انواع و اقسام لیبرال گرایی و تفاوت آن با جمهوری و دموکراسی را بیان خواهیم کرد. علاوه برآن، برخی از مهمترین نظریهها و نظریه پردازان در این زمینه را هم مورد بررسی قرار میدهیم. پس با ما همراه باشید.
اگر به مفاهیم و موضوعات سیاسی علاقمندید، مقاله ما با موضوع فاشیسم چیست را از دست ندهید.

مفهوم لیبرالیسم چیست؟
اگر دوست دارید بدانید که لیبرالیسم به زبان ساده به چه معنا است و مفهوم آن چه میباشد، بهتر است این واژه را ابتدا از نظر لغوی برای شما بررسی کنیم. معانی مختلف اما به شدت نزدیک به هم برای این واژه در دایره لغات ادبی و سیاسی دنیا وجود دارد که بررسی میکنیم.
لیبرالیسم یعنی چه؟ لیبرالیسم واژهای انگلیسی است، به معنای آزادی خواهی است به شرط در نظر گرفتن قوانین خاص. این معنا را میتوان مرتبط ترین و اصلی ترین معنا برای لیبرال گری در نظر گرفت. ریشه این واژه به کلمه لاتین libber باز میگردد که به معنای «آزاد» است و دلالت بر این دارد که هدف اصلی سیاست، کسب یا حفظ آزادی از قید نظارت یا هدایت ناخواسته دولت یا عوامل دیگر است. معانی دیگری هم برای لیبرالیسم عنوان میشوند که شامل موارد زیر هستند:
· مطالبه گری
· برابری طلبی حقوقی و سیاسی
· رهایی و آزادی خواهی
و معانی مرتبط مختلف دیگر که هر کدام از نظر حقوقی و سیاسی، جایگاه مخصوص به خود را دارند.
حالا که با معنای لغوی لیبرالیسم آشنا شدید، به بیان مفهوم آن میپردازیم:
لیبرال گرایی به دنبال تنظیم قدرت دولت و حمایت از حقوق فردی است. وقتی در جوامع مختلف با باید و نبایدها و تسلط دولتها مواجه باشید و یا در یک موسسه، نهاد و حتی یک مجموعه کاری با تحکمهای مختلف و امر و نهیهای مختلف مواجه باشید، کم کم به ستوه خواهید آمد و جلوی آن ایستادگی میکنید. به اینترتیب میتوان لیبرالیسم را ابزاری برای تأمین درجاتی از آزادی در برابر تسلط و هدایتی دانست که تهدید کننده آزادی افراد است.
در واقع، تأکید لیبرالیسم بر آزادی، در جوهر خود، تأکید بر «رهایی» (Emancipation) است. این رهایی به معنای از میان برداشتن موانع بیرونی است که مانع شکوفایی استعدادها و تواناییهای «افراد» میشوند؛ موانعی که در سدههای گذشته شامل سلطه اشرافیت فئودالی، اقتدار کلیسایی و استبداد پادشاهی بودند.
بشر به شکل ذاتی، خواهان آزادی است و دوست دارد همیشه و در همه حال آزاد باشد. لیبرالیسم و لیبرال گرایی دقیقا موید همین مطلب است. اگر دوست دارید با معانی و مفاهیم لیبرال گری به طور عمیق آشنا شوید، میتوانید به کتاب لیبرالیسم اثر لودویگ فون میزس مراجعه کنید.

بررسی تاریخچه لیبرالیسم
لیبرالیسم را میتوان یک جنبش فکری و سیاسی دانست که از قرن 17 تا به امروز مورد توجه بوده است. ریشههای مدرن این ایدئولوژی در عصر روشنگری نهفته است. این جنبش در طی سالها دستخوش تغییرات قرار گرفته و رشد داشته است. تا جایی که امروزه هم از آن به عنوان ایدهای مقابل محدودیتهای دولت مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین توانسته است به خوبی معنای آزادی و حقوق فردی را تکمیلتر کند و در بهترین کتابهای سیاسی جهان، مورد اشاره و بررسی قرار گیرد.
افراد سرشناس و مهمی همچون جان لاک را میتوان به عنوان پایه گذار اصلی لیبرالیسم کلاسیک برشمرد که حقوق طبیعی افراد جامعه و آزادی سخن گفته است. علاوه بر جان لاک میتوان افراد و نظریه پردازان دیگری را هم به عنوان تاثیر گذاران لیبرالیسم معرفی کرد که در ادامه به این موضوع نیز خواهیم پرداخت تا بیشتر با آن آشنا شوید.
لیبرالیسم توانسته است فئودالیسم، کلیسا و استبداد را در قرون ۱۷ تا ۱۹ مغلوب کند و در قرن بیستم نیز بر رقبای اصلی خود یعنی مارکسیسم و فاشیسم (نازیسم) چیره شود و مسیر دنیای مدرن را تعیین کند.
برخی وقایع تاریخی نیز توانستند لیبرال گرایی را بیش از پیش بر سر زبانها بیندازند. برای مثال میتوانیم اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا را در نظر بگیریم که مطابق با آن، همه انسانها برابر آفریده شده و از حق زندگی و آزادی و استقلال برخوردارند. قانون اساسی ایالات متحده بر پایه ساختار جمهوری و فدرال و مبتنی بر ایدهآلهای لیبرال و حقوق طبیعی تدوین شد.
همچنین، انقلاب 1688 انگلیس نیز از نمونههای برجسته دیگری است که مطابق با آن، قدرت پادشاه انگلیس کم شد و پارلمان این کشور تقویت شد که گامی مهم به سوی لیبرالیسم مدرن بود.
در گذر تاریخ و با نگاهی به تاریخ کشور فرانسه نیز میتوانیم مصداق خوبی برای برقراری لیبرالیسم پیدا کنیم. نمونه بارز آن را میتوانیم انقلاب 1789 این کشور بدانیم که توانست به اشرافیگری پایان داده و لیبرالیسم را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم مطرح سازد. «اعلامیه حقوق مردم و شهروندان» در سال ۱۷۸۹ فرانسه تدوین شد و به سندی بنیادین برای لیبرالیسم و حقوق بشر تبدیل گشت.
در حال حاضر و با ورود به قرن جدید، این موضوع باز هم در حال رشد و گسترش بوده و تغییر و تحولات زیادی داشته است. البته چالشهای جدیدی نیز بر سر راه تکامل این ایدئولوژی قرار دارد. اگر دوست دارید بدانید که لیبرالیسم چیست و در عصر حاضر چگونه میتوانید مصادیق بارز آن را پیدا کنید، میتوانید به کتاب لیبرالیسم جان گری به عنوان یکی از دهها و شاید صدها منبع امروزی مراجعه کنید.

انواع لیبرالگرایی
لیبرالیسم با زمان و اوضاع و احوال یک جامعه مرتبط و همواره در حال تغییر و تحول و تکامل است. اما به هر حال این مکتب فکری به چند دسته تقسیم میشود که به شرح زیر هستند:
لیبرالیسم کلاسیک
این شاخه از لیبرال گرایی بیان میکند که دولتها و مداخله آنها، یک قدرت قهری است و باید کمتر شود. در واقع دولتها با اقدامات خود، آزادی اقتصادی را محدود کردهاند. این مکتب بر اقتصاد لسهفر (Laissez-faire) و دولت محدود (دولت نگهبان شب) تأکید دارد و نگاهی منفی به مالیات و سیاستهای اجتماعی دارد. اصطلاح «لیبرالیسم کلاسیک» برای تمایز این مکتب با لیبرالیسم اجتماعی پس از رکود بزرگ به کار رفت.
لیبرالیسم اجتماعی
لیبرالیسم اجتماعی هم از شاخههای لیبرالگرایی است که اتفاقا به نقش دولتها بیشتر از بقیه شاخهها اشاره کرده و معتقد است که دولتها میبایست حق آزادی و برخورداری از آموزش، بهداشت و هر آن چیزی که نیاز است تا اجتماع رشد کند را فراهم آورند. این شاخه را با نام لیبرالیسم چپ هم میشناسند. این رویکرد، در پاسخ به نابرابریهای شدید ناشی از سرمایهداری افسارگسیخته در قرن نوزدهم شکل گرفت و آزادی را نه صرفاً رهایی از موانع خارجی (آزادی سلبی)، بلکه داشتن «قابلیت» و توان مالی برای توسعه خود (آزادی ایجابی) میداند. لیبرالیسم اجتماعی به دنبال ایجاد دولت رفاهی بود تا شهروندان را در برابر فقر، بیماری و بیکاری محافظت کند.
لیبرالیسم محافظه کار
این شاخه از لیبرالگرایی تمام ارزشها و اصول لیبرالیسم را قبول دارد، اما در کنار آن از سیاستهای محافظه کارانه استفاده میکند. این نوع لیبرال بر خلاف لیبرالیسم چپگرا، که نفوذ و حاکمیت دولت و نظام و مذهب را واجب میدانند، کمی طرفدار جدایی دین از سیاست است.
نئولیبرالیسم
نئولیبرالیستها میکوشند تا نقش دولت در گسترش بازارهای جهانی را پر رنگتر کرده و محدودیتها و موانع موجود بر سر راه تجارت آزاد را بردارند. رونالد ریگان و مارگارت تاچر از افراد معروف در این خصوص هستند.
این فلسفه اقتصادی-سیاسی، از دهه ۱۹۷۰ به بعد با سیاستهایی چون مقرراتزدایی، خصوصیسازی گسترده و ریاضت مالی شناخته میشود. تمایز کلیدی نئولیبرالیسم با لیبرالیسم کلاسیک در آن است که نئولیبرالیسم دشمن هر نوع عدالت اجتماعی است و بنیان آن بر رانتخواری استوار شده و ماهیت «جهانوطنی» دارد. در نظم نئولیبرال، سود بنگاههای اقتصادی خصوصیسازی میشود، اما در هنگام بحران، زیان آنها از طریق بدهی عمومی بر کل جامعه سرشکن میگردد.
لیبرالیسم اقتصادی
این اصطلاح براساس نظریهی آدام اسمیت شکل گرفته که معتقد است دولتها باید در اقتصاد یک کشور محدود باشند و دخالتی نکنند. برخی از لیبرالگراهای محافظهکار و نئولیبرالیستها را هم با همین نام (نئولیبرالیسم) میشناسند. اطلاعات بیشتر در این زمینه را میتوانید در کتاب در مورد اقتصاد کسب کنید.

تفاوت لیبرالیسم با جمهوری و دموکراسی
منابع مختلف و معتبر سیاسی و جامعهشناسی موجود در فروشگاه اینترنتی کتاب، زیمون، به تفاوت لیبرالیسم و جمهوری و یا تفاوت لیبرالیسم و دموکراسی اشاره نموده و آنرا بررسی کردهاند. اما در اینجا به 2 تفاوت مهم و آشکار بین دموکراسی و لیبرالیسم اشاره میکنیم:
اولین تفاوت در این است که دموکراسی میکوشد تا نقش مردم در حکومت را بیشتر کند. در واقع، دموکراسی و جمهوری، برخاسته از مردم هستند و نقش دولت در این خصوص زیاد است. این در صورتی است که لیبرالیسم میکوشد تا هر طور شده، نقش دولتها را در امور مختلف محدود کند تا آزادی عمل بیشتر به وجود بیاید. حال این که، دموکراسی در پی تقسیم دولت است.
دومین تفاوت در این است که لیبرالیسم میکوشد تا افراد را در مقابل حکومت قرار داده و چه در آزادی مادی و چه معنوی، خواهان استقلال و آزادی در مقابل دولت و نیروهای خارجی است. در واقع لیبرالگرایی بیشتر بر ساختار اجتماعی، حقوق، فرد و قانون تأکید دارد، در صورتی که دموکراسی در تلاش است تا یک وفاق بین حکومت و مردم برقرار کرده و نوعی آشتی با جامعه و دولت ایجاد کند.
لیبرال دموکراسی، نظامی است که در آن حکومت از طریق یک هیئت قانونگذاری منتخب آزادانه کنترل میشود و حقوق یکسان همه شهروندان توسط قانون تضمین میشود. لیبرالیسم (حکومت قانون، حقوق فردی) در واقع چارچوبی برای دموکراسی فراهم میکند؛ یعنی یک دموکراسی بدون قید و بند لیبرالیسم (عدم احترام به حقوق اقلیت، عدم پایبندی به قانون اساسی) میتواند به خودکامگی اکثریت منجر شود. از این رو، لیبرالیسم بیشتر یک فلسفه محدودکننده قدرت است و دموکراسی یک سازوکار توزیع قدرت.
این نظریه به نوعی در مقابل نظریهی مارکسیسم قرار میگیرد که بر ناعادلانه بودن سرمایهداری تأکید دارد.
ویژگیهای لیبرالیسم
لیبرالیسم به زبان ساده بیان میکند که آزاد باشید و استقلال را جزئی از خود بدانید. در واقع استقلال چیزی است که نباید از شما جدا باشد. چه در مادیات و چه در معنویات، باید مقابل نیروهای مخالف ایستادگی کنید. در اینجا چند ویژگی مهم لیبرالیسم را برای شما ذکر میکنیم تا با این مطلب هم آشنا شوید:
- فرصتها را برابر میداند.
- به آزادی فردی معتقد است.
- اقتصاد مبتنی بازار آزاد را دنبال میکند.
- خواهان محدودیت قدرت دولت است.
- به حقوق شهروندی احترام گذاشته و در پی احقاق آن میباشد.
- به هیچ وجه حاکمیت قانون را نادیده نمیگیرد.
- خواهان دموکراسی است.
- حتی در مورد نظرات مخالف، بر تساهل و آزادی بیان تأکید میکند.

مبانی فلسفی و انسانشناسی لیبرالی
هسته آزادیخواهی لیبرالی مبتنی بر یک انسانشناسی خوشبینانه است؛ لیبرالها انسان را ذاتاً «نیکخواه و خوشطینت» میدانند و معتقدند که اگر آزاد گذاشته شود، از طریق عقل جمعی خود بهطور طبیعی مسیر سعادت و خوشبختی را انتخاب میکند.
همچنین، بنیاد فلسفی لیبرالیسم بر «انسانمحوری» (اومانیسم) استوار است. در این اندیشه، اراده انسان در وضع قوانین و ترسیم خطوط اصلی سیاست و اقتصاد، اصل است؛ این امر در تضاد مستقیم با ادیان توحیدی قرار میگیرد که در آنها خداوند مقنن اصلی است.
بررسی نظریههای مختلف لیبرالیسم
نظریه پردازان بسیاری در مورد لیبرال گرایی اظهار نظر کردهاند که برخی از مهمترین آنها به همراه نظریهشان شامل موارد زیر هستند:
پدر لیبرال گرایی را باید جان لاک معرفی کنیم که نظریههای بسیاری در این خصوص دارد. همچنین آدام اسمیت یکی دیگر از نظریه پردازان است که به اقتصاد بازار آزاد معتقد است.
جان استوارت میل هم از دیگر نظریه پردازان آزادی فردی و حقوق بشر است که کتاب دربارهی آزادی را نوشتهاست. افراد دیگر مانند توماس جفرسون، یوهان رودلف توربک و جرمی بنتام هم از نظریه پردازان بهنام در لیبرالگرایی هستند.
از حامیان اصلی لیبرالیسم کلاسیک در دوره معاصر میتوان به فردریش هایک و میلتون فریدمن اشاره کرد. همچنین، در حوزه لیبرالیسم مدرن، جان مینارد کینز به دلیل نظریههایش که مبنای دولت رفاه قرار گرفتند، از متفکران بسیار تأثیرگذار به شمار میرود.
لیبرالیسم در ایران
لیبرالیسم بهعنوان اندیشهای مبتنی بر آزادی فردی، حکومت قانون، حقوق بشر، و اقتصاد آزاد، از قرن نوزدهم با ورود تدریجی مفاهیم غربی به ایران راه یافت. نخستین نشانههای این تفکر در دوران قاجار و نهضت مشروطه (۱۲۸۵ خورشیدی) دیده شد؛ جایی که روشنفکرانی چون میرزا ملکمخان و مستشارالدوله خواستار قانونگرایی، عدالت و محدود شدن قدرت مطلقه بودند.
در دوران پهلوی اول، با وجود نوسازی و تمرکز بر دولت مدرن، گرایشهای لیبرال سرکوب شدند. اما در عصر محمدرضاشاه، جبهه ملی و شخصیتهایی مانند دکتر مصدق با تلفیقی از ملیگرایی و لیبرالیسم، برای آزادی سیاسی و حاکمیت قانون تلاش کردند. این تلاشها با کودتای ۲۸ مرداد ناکام ماند و فضای سیاسی محدود شد.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، لیبرالها که ابتدا در کنار دیگر نیروهای انقلابی بودند، بهزودی از صحنه حذف شدند. دولت موقت بازرگان با رویکردی لیبرالمذهبی دوام چندانی نیاورد. از این زمان، لیبرال در واژگان سیاسی ایران تبدیل به یک «ناسزای سیاسی» شد ، که منجر به سوءتفاهمهای عمیق درباره این مکتب شد.
از آن زمان، لیبرالیسم به عنوان «غربزدگی» یا «انحراف» از سوی حاکمیت محکوم شد، اما در میان روشنفکران، دانشگاهیان و برخی نهادهای فرهنگی همچنان ادامه یافت. کتاب ایران بین دو انقلاب نوشتهی یرواند آبراهامیان که بیشک جزو بهترین کتابهای تاریخ معاصر ایران است، به نقش روشنفکران، نیروهای لیبرال، چپ و مذهبی در این بازهی زمانی میپردازد.
دوران اصلاحات در دهه ۷۰ خورشیدی فرصتی برای بازگشت گفتمان لیبرال فراهم کرد. مفاهیمی چون جامعه مدنی، آزادی بیان و حقوق فردی برجسته شدند. در این گفتمان، متفکران لیبرال ایرانی تأکید دارند که لیبرالیسم بیش از هر چیز به معنای «حکومت قانون» است و دولت نباید در زندگی مردم دخالت کند و آزادی، پیششرط رفاه و پیشرفت است. با این حال، لیبرالیسم در ایران اغلب تحت تأثیر تبلیغات جریانهای چپ، صرفاً به بُعد اقتصادی و راستگرایانهترین تفاسیر آن تقلیل داده شده است.
امروزه، گرچه لیبرالیسم در ساختار حکومت جایی ندارد، اما در میان نسل جوان و طبقه متوسط شهری گسترش یافته و به یکی از مهمترین جریانهای فکری معاصر ایران تبدیل شده است.
نقدهای ایدئولوژیک بر لیبرالیسم
اگرچه لیبرالیسم در حوزه عمل سیاسی پیروزیهای چشمگیری کسب کرده، اما از سوی مکاتب فکری رقیب با نقدهای جدی مواجه است. برجستهترین این نقدها عبارتند از:
۱. نقد سوسیالیستی و مارکسیستی: از دیدگاه مارکسیستها، لیبرالیسم به دلیل تأکید بر مالکیت خصوصی و اقتصاد آزاد، یک ایدئولوژی راستگراست که ناگزیر به استثمار طبقاتی و نابرابریهای عمیق اجتماعی میانجامد.
۲. نقد مذهبی و اسلامی: منتقدین دینی بر تقابل میان اومانیسم (انسانمحوری) و توحید تأکید دارند. در دیدگاه اسلامی، ارزشهای متعالی اصالت دارند و آزادی باید در چارچوب عبودیت خدا تعریف شود؛ در حالی که لیبرالیسم به دنبال آزادی مطلق انسانی است که نهایتاً میتواند منجر به نادیدهگرفتن اخلاق و عدالت شود.
۳. نقد محافظهکارانه: محافظهکاران اغلب از افراط لیبرالیسم در فردگرایی و تضعیف نهادهای سنتی، خانواده، مذهب و اخلاق عمومی انتقاد میکنند، چرا که این نهادها را ستونهای ثبات اجتماعی میدانند.