جایی برای پیرمردها نیست
ماجرای تعقیب و گریز یک قاتل بینهایت بیرحم حرفهای با جوشکار سادهای که به تصادف چمدانی پول به دست آوردهاست، در سیصد صفحهی نفس2گیر دنبال میشود و سرعت این تعقیب و گریز به حدی بالاست که کتاب را نمیشود زمین گذاشت. در نهایت پوچی و بیمعنایی این موقعیت، با تصادف قاتل حرفهای به شکل تکاندهندهای برملا میشود و خواننده را بلاتکلیف نگاه میدارد. «برادران کوئن» فیلم موفقی به همین عنوان براساس این کتاب ساختهاند و برندهی اسکار شدهاند.
بخشی از کتاب:
من یه پسر رو تو هانتسویل به اتاق گاز فرستادم. فقط یکی، نه بیشتر. خودم دستگیرش کردم و شهادت دادم. دو سه باری اون جا رفتم و باش ملاقات کردم. سه بار. بار آخر روز اعدامش بود. مجبور نبودم برم ولی رفتم. معلومه که نمیخواستم. دختر چهارده سالهای رو کشتهبود، و همین الان بهتون بگم که من هیچوقت هیچ علاقه ای به ملاقات پسر نداشتم، چه برسه به دیدن اعدامش، اما این کار رو کردم. روزنامه ها نوشتند این جنایت از سر اشتیاق بود و خودش به من گفت هیچ اشتیاقی در کار نبود. با اون دختره قرار میگذاشت هر چند که خیلی ...