آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
به خط روشن عشق
امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
ادبیات
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
106874
شابک:
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
گزیده غزل
سال انتشار:
1392
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
120
شماره چاپ:
1
قیمت محصول:
60,000 ریال
موجود نیست
درباره به خط روشن عشق :
درباره کتاب:
مرحوم محمد قهرمان، شاعر و استاد فقید دانشگاه، شخصیتی است که نام او با شعر سبک هندی گره خورده است. سال ها تلاش او در عرصۀ شعر و ادبیات، او را به چهره ای آشنا تبدیل کرده است. «به خط روشن عشق» گزیده ای از غزل های این شاعر خراسانی به انتخاب علی محمد مؤدب و مبین اردستانی است که 61 غزل را شامل می شود. زبان لطیف و عاطفی این استاد گرانقدر که خود نیز بیشتر به سبک هندی سروده است به شدت تأثیرگذار است و یادآور بزرگان سبک هندی از جمله صائب تبریزی است.
از خاطرِ عزیزان، گردون سترد ما را/ هر کس به یاد ما بود، از یاد برد ما را
خوبان گنه ندارند، گر یاد ما نکردند/ چون شعرِ بد به خاطر، نتوان سپرد ما را
با اصلِ کهنۀ خویش، دلبستگی نداریم/آسان توان شکستن، چون شاخِ تُرد ما را
ما برگ های زردیم، افتاده بر سرِ هم/ در قتلگاهِ پاییز، نتوان شمرد ما را
سرجوشِ عمرِ خود را، چون گل به باد دادیم/ در جامِ زندگانی، مانده ست دُرد ما را
با این دغل حریفان، بازی به دستخون است/ وز نقشِ کم نمانده ست، امّیدِ بُرد ما را
گو جانِ خستۀ ما، با یک نفس برآید/ اکنون که آتشِ عشق، در سینه مُرد ما را
چون سایه در سفرها، پابندِ دیگرانیم/هر کس به راه افتاد، با خویش برد ما را
مرحوم محمد قهرمان، شاعر و استاد فقید دانشگاه، شخصیتی است که نام او با شعر سبک هندی گره خورده است. سال ها تلاش او در عرصۀ شعر و ادبیات، او را به چهره ای آشنا تبدیل کرده است. «به خط روشن عشق» گزیده ای از غزل های این شاعر خراسانی به انتخاب علی محمد مؤدب و مبین اردستانی است که 61 غزل را شامل می شود. زبان لطیف و عاطفی این استاد گرانقدر که خود نیز بیشتر به سبک هندی سروده است به شدت تأثیرگذار است و یادآور بزرگان سبک هندی از جمله صائب تبریزی است.
از خاطرِ عزیزان، گردون سترد ما را/ هر کس به یاد ما بود، از یاد برد ما را
خوبان گنه ندارند، گر یاد ما نکردند/ چون شعرِ بد به خاطر، نتوان سپرد ما را
با اصلِ کهنۀ خویش، دلبستگی نداریم/آسان توان شکستن، چون شاخِ تُرد ما را
ما برگ های زردیم، افتاده بر سرِ هم/ در قتلگاهِ پاییز، نتوان شمرد ما را
سرجوشِ عمرِ خود را، چون گل به باد دادیم/ در جامِ زندگانی، مانده ست دُرد ما را
با این دغل حریفان، بازی به دستخون است/ وز نقشِ کم نمانده ست، امّیدِ بُرد ما را
گو جانِ خستۀ ما، با یک نفس برآید/ اکنون که آتشِ عشق، در سینه مُرد ما را
چون سایه در سفرها، پابندِ دیگرانیم/هر کس به راه افتاد، با خویش برد ما را